-
/چند فصل بهار زندگی/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:29
/چند فصل بهار زندگی/ کودکی گریه کرد باران شد نوجوانی در پی طوفان شد در میانسالی همی دانش گرفت بر زپیری هم زآن شادان گرفت ماحصل چند فصل را گفتم بخوان این ده و بیستو زشصتو هفتاد گرفت ماه زنو بودو همان ماه میشدش گرمی خورشید فروزان میشدش گر زهر فصلی گذر کرد از همی یاد ایام بود که طوفان میشدش حسام الدین شفیعیان
-
پیرمرد خیابان نود و چهارم
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:28
عروسک پشت مغازه خیابان دلتنگی عروسک پارچه ایه خیابان نود و چهارم نود از نود سالگی پیرمرد خریدار عروسک و چهار عروسک دیگر پیرمرد قاب عکس های رفته پیرمرد آلزایمر دار کودکان رفته کودک پیری که میبرد لالایی پیری که میرود به کودکی
-
شاعر که میشوی...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:27
شاعر که شدم برگ ها حرف میزدند فصل ها دف میزدند زمستان شعر میشد شب رخت میشد مثل رخت دلی که پهن میشود در ماه شاعر که میشوی شعر میشود حریر و کلمات میشوند باران با من گذر کن از تمام درهای پائیزی رادیویی که شاید جای تمام چند سه بعدی های مدرنیته برایت شعر شود
-
/پیانو وسط جنگ /
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:25
/پیانو وسط جنگ / تق تق ,سی لا سل فا می ر دو افتاده افتاده دو ر می فا سل لا سی پرچم پرچم لا سی دو ر می فا سل پیانو وسط جنگ سی یک سی دو سی سی سی چهار سی پنج سی شش سی هفت سی هشت شروع نت در جنگ خط انتهای نواختن سمفونی صلح فشنگ تق تق باروت خیس خورده کمپوت فشنگ خالی کنسرو تن خوراک لوبیا با ماست دبه روغن نفت آتشبار آذوقه ی...
-
مونالیزای فکر تو چگونه فکر میکند...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:24
مونالیزا خندید همه گریه کردند مونالیزا گریه کرد همه خندیدند مونالیزا باران شد همه ابر شدند مونالیزا کیک شد همه ظرف شدند مونالیزا چه تصویر پر از افکارست مونالیزای فکر تو بارانست مونالیزای فکر من دریا هست به راستی مونالیزای کدام فکر در فکر انسان است که هست... حسام الدین شفیعیان
-
حقیقت در درون یافتن ها هست...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:23
وقتی به کهن دیواره ها نگاه کنی وقتی به کهن مانده ها نگاه کنی وقتی به حقیقت نگاه کنی میشناسی هر رخی که دیدی وقتی تاریخ را بخوانی وقتی کتب را بدانی نمایان چون شود خط اصل آن را بدانی وقتی رجعت روح را بدانی بازگشت روح را وقتی مرگ در انجا نیست را بدانی زندگی را خواهی دانست حال به دنبال اصحاب کهف تعداد باشی یا فلسفه خواب...
-
فانوس مسیر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:21
نور زفانوس مسیر تاریک بود فانوس به دست مسیر باریک بود رود بود و سنگ و گلالوده آب بود نور بودو شب بودو فانوس ز راه بود رود زنور فانوس زدریا شدو قایقی شد موج بودو قایق به تلاطم فانوس زنور بود ساحل کمی دور ولی راه چه نزدیک دریا شویم ز رود گذر از نور چه راه بود
-
غزل های یکشنبه رو به طلوع دوشنبه
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:20
غزل های یکشنبه ی رو به دوشنبه نیامده غزل های در جا آمده و رفته مثنوی های خان به خان زندگی دو بیتی های بیت بیت رفته شعر نویی در کهن از نو به واژه منگنه شده تکاندن کلمات بارش جملات پیکره ی مجسمه ی شاعر ریخته در خود سقوط جملات سقوط جمله سقوط کلمات سطرهای لرزان از کلمات ریخته شده حسام الدین شفیعیان
-
آینده ای که حال رقم میخورد...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:18
پاکت نامه چند خالی مانده روی تمام نامه ها تاریخ مانده خالی از تاریخ تلخ مانده تلخ مانده از تاریخ چه مانده پاکت خالی از نامه نامه نیست کاغذ نیست حروف نیست پستچی کاغذی شهر کاغذی آدمک های کاغذی دیگر نامه نیست دیگر نامه رسانی هم نیست شهر نوستالوژی های رادیویی شهر نوستالوژی های رفته عصر نامه رسانی رفته اما هنوز هم آدمک...
-
سکوت سمفونی زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:17
سکوت سمفونی مردگان تنهایی خطوط بلوک های یخ زده از تاریخ بی فردایی زندگی نت هایی بود شاید فالش زده تمام سمفونی را کلاغ ها نوک زده صندلی خالی پر از حرف بود زندگی جایی تلاطم طوفان بود زندگی
-
سه نقطه آینه بی نقطه
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:16
روی آینه تمام قد افتاد تمام قد درون آینه دست می افتاد سایه ی گرگی درون آینه بود شیر درون آینه خاک میشد خاکشیر خاک آینه خاک میشد توی آینه شکل غم میشد درون آینه دستی خم میشد درون آینه دست بود یا پا پایی دوان سمت رفتن میشد شترهای دوان دوان تشنه از مردن فیل های تشنه از سیراب نشدن درون آینه جهان ما قبلی بود یا آینه جهان...
-
دریای زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:15
یک قایق بساز به مقصد شهری از تلاطم زندگی یک قایق حرف در بر امواج زندگی روی موج میرود قایق سمت چهار گانه راه بدون بن بست هر راه که روی چند راه جلوتر از بدون بن بست میرود قایق سمت آب گرفتگی قایق را کنج تفکر میشود دریای زندگی
-
طلوع دریاچه نقره ای
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:13
طلوع دریاچه نقره ای سپیده دم تابان خورشید از ابرهای مه گرفته شب در لا به لای سکوت خود خفته میشکند کلمات حروف الفبا را یک نفر پشت در الفبا مانده
-
پشت پنچره ی تاریخ
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:12
پنچره تاریخ دارد پشت مه گرفتگی زندگی پنچره حرف دارد در لا به لای ابرهای شکل گرفته یک نفر از لا به لای ابرها سکوت را ترجمه میکند اینجا نقطه ی پنچره ی زمین
-
تقاطع بلوار زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:11
رفته از تقاطع بلوار زندگی پیچ و خم چهارراه بریدگی مسیر بن بست فلسفی عابرهای بدون ترجمه خط روان تلفظ سکوت بدون حرف بدون ترجمه
-
بازی زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:11
شطرنج بردو باخت نداشته بازی زندگی بازی روی صفحه ی زمین شطرنج گرفته ی زندگی صفحه ی منج و مار و پله رفتن به سمت شش آوردن پله ای چند تقسیم ناجواب با جواب بدون حل رفتن سمت نردبان بازی پله پله تا زندگی
-
فصل زمستان زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:10
رویای نرسیده به وقت تقویمی ستاره های دنباله دار تقویم رو میزی جایی دفتر خاطرات ذهنی پاک بود نقطه های تاریک روبروی دریا بود پرنده ای میزد آواز دلتنگی آغاز فصل زمستان بود دریا بود شعر واژه را میزد انگار درون شعر غصه ی فردا بود
-
یک انسان یک سیاره
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:09
درون کتاب زندگی یادگاری هست چند عکس یادگاری زندگی هست چند برش از زندگی یادگاری هست تمام زندگی برای زندگی یادگاری هست چه شب چه روز برای شب ها چراغی روشن فانوسی روشن فانوس ها شب را میشکنند و نور مسیر چراغانی میکند و امتداد جاده تابلویی زده شده زندگی دو راهی نیست پر از راه ها هست پر از علامت سوال ها پر از علامت تعجب ها...
-
گذر از پست مدرن
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:07
آسمان یا زمین برای تدافع فکر یا تهاجم فکر نه تهاجم فکر نه تدافع فکرو نه تخاصم فکر مرحم فکر مرحمت فکر مرحمی در فکر هنر پلویری نیست هنر بافتنی نیست هنر پوشیدنی بر فکرست میزان درستی فکر میزان شعرو میزان شاعری شعر گفتن مرحم هنر نشد درون هنرمند را گذران گذر کن از بند درون شعر فقط جای آن خوب را درست گفتن کافکا یا هدایت یا...
-
سیاره آدمک ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:07
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر تکان تکان شعر را بتکان بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته مغز بادامی که تلخی شعر دارد شیرینی از کام شعر انگیز دارد تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان شعر تاریخچه کهن عصر مدرن ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی...
-
کودک های درون از برون
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:06
کودک درون بزرگ شده برون کودک های بازی گوش کودک های سرگردان از هوش کودک های ماتم زده بدون عروسک بدون بازی بازی روی سطح کاغذی کاغذ روی بازی اسم و فامیل و هوش تمام شد از الفبا بازی کردیم با الفبا حرف زدیم با الفبا تمام کردیم با الفبا جمع زدیم نمره پشت سر هم زدیم... حسام الدین شفیعیان
-
/شمع و شمع ها/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:05
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن
-
زندگی شهری
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:04
آدمها در نگاره قاب متفاوتن آدم ها دارای روح های متفاوتن یکی حقیر روح یکی بلند روح هست یکی برای دو زاری میدرد یکی نداشته میبخشد یکی جنگ از مال میکند یکی جان میدهد کافیست ساز تو کمی درنگ کند برای دقایقی پیراهن چاک داده میشوند آدمها متفاوتن آدمک ها متفاوت چه قحطی محبتی روی داده وقتی یکی نان ندارد و یکی برای دادن غذا به...
-
/زمین سر فصل غزلی دیگر میشود.../
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:04
روزنه ای نور میچکاند چک چک روزنه خود میچکاند باران روزنه نور را میبرد شعر نور را درون خود میبرد قلم مثنوی سیاهی میشود مثنوی نور در خود روشنایی میشود جایی غزل خشک مثال مداد نمی چکاند چک چک باران هم شمع را خاموش نمیکند آسمان همیشه بارانی نخواهد بود زمین سر فصل غزلی دیگر میشود... حسام الدین شفیعیان
-
روشنایی تفکرها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:02
وقت دیدار با خود هست وقت خودشناختن خود هست وقت خود شناسی از تفکر هست وقت تفکر خودشناختن ها هست وقت خود شناخت از خود به تفکر هست خودشناسی روشنایی بذر حقیقت در درون روشنایی حقیقت ها هست خود شناسی تفکر یعنی جهان و تفکرات ریشه روشنایی و بهر آمدن ها چه بود
-
پروانه بشو
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:00
نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی همره عشق چو دیوانه شوی در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی از فکرو خیال خود شعری زده ای با فتح چنین چون چنان گل زده ای آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای حسام الدین شفیعیان
-
/قالی را چو شعر بافتی/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:00
/قالی را چو شعر بافتی/ چه عالی گفتی با چه حالی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی مرا طرح زدی روی قالی گل قالی بافتی چه عالی بافتی شعر را سطر سطر روی قالی کاشتی واژه را رنگ قالی ساختی مرا ضرب زدی ضرب پیاپی بافتی شور فشانی گفتی جوشش شعر در قالی موج عالی گفتی صاف بر تخت روان قالی انداختی هنر را پل...
-
صدایی در شب می آمد...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:59
صوت صدایی شب می آمد مرد غزل خوانی باز می آمد وی صوتش صدای باران بود مردی تنها در باران می آمد شب کوچه های دلتنگی صدای شکستن بغضی درون باران بود مردی درون خود گم میشد کودکی میشد درون کوچه های بی رنگی تقاطع خیابان چندم بود بلوار آهنی شهری در دود بلوار بارانی بود خیابان بن بست تفکر میشد صدای شب ساکت بود صدای شیون آهن بود...
-
شمع روشن باران زده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:57
کودکی دید بر آینه پیری خود را کودک پیر شد درون آئینه خود را پیری درون آینه جای نگرفت شیشه های شکسته طوفان موج ها را راه راه دوراهی ها بین چهارراه کودکی رفته پیری را درون آینه بر هم میزند ضرب ضرب سن و تاریخ تاریخ های شمسی میلادی تاریخ نیامده بر قبل بعد قبلی که در اینه زده خواب پریشانی احوال خنده روزگار روزگار هی روزگار...
-
راه را میدانی...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:56
راه را میدانی راه کجا آباد هست راه کجای آباد هست و کجا آبادی من هست اینجا امتداد جاده ی روشنایی هست راه کجای آبادیه روشنایی هست کودکی میدود سمت آسمان بادبادک یک نخ یک آسمان پر از آبادی