-
/رد شدن از خود درون ساختن زخود /
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:31
/رد شدن از خود درون ساختن زخود / رد میشود مردی از سنگ بی قبری سنگ در صدا آمد ای مرد چه میجنگی گفتا زبهر رفتن گفتا زمرده افکن نظر بیفکن از قبر ببین چه سرد هست مردن ما تند دویده رفتیم ما کند دویده رفتیم ای زنده زمردن مردن زتند دویدن مرگ ارابه ران قصه مرگ اسب تیز دویدن مرد از نظر زسنگی قبر از نظر زمردی گفتا کجای قصه مردن...
-
/باز باران بی بهانه/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:30
/باز باران بی بهانه/ باز باران بی ترانه باز باران بی بهانه باز باران بی سبب میزد به شیشه با بهانه میزند چنگی به دل باز باران با غمانه غم نهان باز باران باز سرمای ترانه چون زمستان باز برفو باز راهی سخت برفی چون تگرگو چون زمانه باز دردی عاشقانه عاشق خدا بودن عشق یعنی با خدا باز باران با بهانه راه درگیر تکامل راه درگیر...
-
چرخ دنده های فکر جدای چرخ دنده های زمین بچرخان
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:28
خورده بورژواهای چرخ دنده از تکمیل چه دست فقیر افتاده از دست چه نیچ ندارد چه از سفسطه بردن یا باختن شاید چاره ای صامت چاپلینی در هنر شاید موتسارتو شاید داوینچی شاید هنر پس نوستالوژی یخ کردگی شاید غزل شاید مثنوی شاید شعر شاید یخ کردگی فنون رازجهان شمول زندگی نقطه های بسته از زنگ زندگی دهه شصت یا هفتادو قبل آن شاید تاریخ...
-
/واژه واژه .کلمه کلمه/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:27
/واژه واژه .کلمه کلمه/ در به در درون در درگاه در درون در از درگاه در کنج در گنجایش در واژه واژه .کلمه کلمه.جمله جمله سطر سطر قطره قطره باران دریا موج موج رود رود دریا دریا ساحل ساحل قاره قاره اقیانوس اقیانوس زمین زمان زمانه زمین زمانه تاریخ زمانه درون تاریخ درون زمانه پرگار خط کش رادیکال پشت تقسیم معادلات ضرب بر خود...
-
/چند خط گذشتن از عابر هایی رهگذر/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:26
/چند خط گذشتن از عابر هایی رهگذر/ تمام زندگیش در دید چند گذشتن بود تمام آرزوهایش روی شرط بستن بود شرطی از پیاده شدن رهگذران شده بود شکو مردد از خریدن ها شده بود زیر خط فقر آواز نبودن از رویاهایی خاک گرفته تمام فریاد شنیدن از ماتمی ز آه گرفته بلند پرواز نکن پرنده ی غریب شهر من زیر قلم من انگار پرندگان سیاه شده بودند در...
-
/پائیزان قلب/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:25
/پائیزان قلب/ در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی در شب زدگی خیال انگیز شدی با روح تنو خیال من چه پائیز شدی حسام الدین شفیعیان
-
/پشت پرچین اقاقیها/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:24
/پشت پرچین اقاقیها/ دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود رود شد عشق ولی در پی دریاها بود پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/آدمک و مترسک/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:23
/آدمک و مترسک/ ای مزرعه از خواب بلند شو دهقان فداکار زخواب بلند شو شهر چوبین نشود ای حقیقت زرخ خورشید بلند شو بذر خوبی کمی کاشتنم حرفی شد ای گندم از گنمدزار بلند شو مترسک قصه آدم شد کشاورز بهر درو کردن با داس بلند شو شالیزار یعنی روییدن ای مرد کهن بار دگر باز بلند شو خواب مترسک ندارد حرفی از آدمک قصه های توی مترسک...
-
/ناخوانا و خوانا/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:22
/ناخوانا و خوانا/ چه حکایتیست قصه ناخوانا خواندن زیر بار جملات هی مکرر خواندن فالش بود نت های منو تو روی سکانه دست های خوب خوانا شدن شعرم تبری بود به قلب آهن آهن شکستو قلب آهن شد آهن زقلب شکستیم تا جای دل جانانه نشستن مرحم بشویم زخم آهن آهن زخمو آدم آهن آهنی گر شکند درون آدم پتک بردارو درون خود نو شو ای آدم
-
/جایی در فکر تو/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:21
/جایی در فکر تو/ باران که زد من همینجا بودم در دل رنگین کمان فکرها بودم توی سلول فکر تو من نور فردا بودم جایی در تاریکخانه ی غروب فکری خسته من طلوع صبح فردا بودم حسام الدین شفیعیان
-
/گل روید از عشق/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:20
/گل روید از عشق/ گلی ستانده ام در جان خویشتن بدان گل خو گرفتم با دل خویش به هر صبح دم که آید از نسیمی ببارد باران عشقو جان خویشتن شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/شهر من/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:19
/شهر من/ شهر من خواب زده در دل او ماه زده شهر من تاریکو اما نورانیست یک جمله از این بیت چراغانیست شهر من سوت کور نیست ولی جای او در دل مهتاب ولی شهر من فریاد خاموش دارد دو سه بیت شعر فراموش دارد شب من تارو غمین هست ولی صبحش چقدر غزل سرائیست ولی بازی دل دلو دلبر دارد یک نفر حال پریدن دارد نقطه ها هم سر بستن شعرم با هم...
-
قصه ی یک شعر بر زمین...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:18
دل دریایی و بارانی و پر از آرزوهای خیال شالیزارو دشت گلهای سبز بهار موج دریا و ساحلو و قایق نجات دفتر آبی و آسمان روشن فکرو و خیال سبز چون دشت برف چون زمستان و پائیز چون برگشت موج به دریا خاطرات کوله بار زندگی قصه های ماضی گمگشتگی رفته با بادبادک تا آسمان وسعت فکرو و خیال باز تلاطم باز دریا و باز رنگین کمان آسمان کوچ...
-
فصل چند حرفی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:01
فصل چند حرفی فصل ضرب های بی ضربی فصل تمام شدن حروف الفبای یخ زده شعر فریز شده کلمات سرما زده تقویم سالگرد سال های ورق زده
-
تاریخ گمشدگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 19:00
در کدام تاریخ گمشدی بین کدام اعداد گمشده بود بین کدام تقویم بین کدام روزشمار تاریخ ها همیشه قسمت پاک شدگی داشتند قسمتی که تاریخ پاک شد کدام روز تقویم بود آیا تمام حروف زنجیره ی تقویم بود آیا تاریخ پاک شده کجای زندگی بود انگار
-
نهال درست رشد زنجیره بر زنجیره ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:28
کاش فکر را بارانی کنیم نهال خوبی را رشد بذر ها کنیم نهال درست شدن از بذر شکوفه میکند کاش شکوفه ها را بهار جوانی کنیم نهال آن را بستر یک زنجیره ی انسانی چراغی بر اندیشه های فصل بهاران در شکوفایی کنیم حسام الدین شفیعیان
-
چرخ و فلک و ستاره ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:26
تاب بلند میشود سمت جهان جهان سوار تاب زمین روی سکان کشتی آسمانی ابرهای مبهم مه زده جاده ی سمت دریای فکر باران زده شلوغی تاریخ ذهن چرخ و فلک نوک خط ستاره های سوسو زده زمین بلیط انگیز رفتن به سمت ستاره ها باجه ی بدون بلیط فروش بلیط های باطل زده مهر تایید را کجای تنگ کوچک چرخ و فلک زده صندلی پارک را برگ پائیز خزان زده...
-
جهان در بر شعر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:25
درون نگاه بارانیست اینجا هوا هوایی طوفانیست برایت واژه ها را تکانده ام قصه اول خط شعری فانوسی در بیابانیست بتکان دریا را ماهی ها تکان خورده میخندند برای تن شدن آدمی قصه تنهائیست شوریده موجی میزند ساحل را بزن ساحل دریا چراغانیست بباران نقطه هایی را ستاره های دنباله دار کهکشانی درون زمین از زیبائیست حسام الدین شفیعیان
-
عصر جلوتر از تاریخ
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:24
عصر کودک سبیل دارد قد پدر عصر پدر سبیل ندارد قد پسر عصر تجربه ی بزرگی در دوماهگی عصر نوزاد هنوز گریه میکند میگوید گوشی عصر تجربه رفتن به نه مریخ دورتر جایی که نتوان رفت عصر بازگشت میمون ها عصر بازگشت دایناسورها عصر بازگشت محصولات فرهنگی زده روش قدیمی شده بی فرهنگی عصر دوهزار و دویست سال جلوتر خواستن رفتن عصر بلد شدن...
-
عصر تکمیل بشریت
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:23
عصر شب به روز نوسان قیمت ها خریدی وگرنه میشود قیمت ها بالاها عصر نوسان و برق زدگی عصر آب ماتم عصر حال زدگی بی حال شدن از قرمزی چشم ها چشم های تاول زده مانیتور و گوشی زدگی عصر خم شدن قوز شدگی سر توی گوشی عصر قوز زدگی عصر درون گوشی مانیتور ها رفتن عصر مغزهای فیبر نوری زدگی عصر کشمکش ها عصر درون خود رفتن ها عصر فنجان...
-
در ساحل کسی نیست رفت به دریاها...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:21
رفت غروب پشت دل غم زده ای ابرهای سیاه پر میشد روی امواج تفکر حرف بود ماهی از تنگ چرا پر میزد تا کجا دریا بود تا کجا باران بود ساحل از دور چقدزیبا بود روی شن ها کسی راه میرفت با خودش بود ولی ماه میرفت در بر خود چه غوغایی داشت مثل آدم شنی بود انگار مثل شنزار که باد میبردش و تلاطم داشت زخود غم میشد رفت به دریا که موجی...
-
تپه ای که پر از حرف میشد...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:21
صبح سکوتی از قصه های خورشید پشت تپه ها کسی میخواند صدای چوپانی که قصه دارد در بر گله کمی حرف دارد صبح چوپان زگله بیدار انگار از قصه کسی گم میشد روی تپه کسی پل میشد روی تپه کسی حرف میزد روی تپه همه خواب بودند من بودمو چند نفر از قصه قصه ی ما کجای دل دریا میشد طوفان کمی قصه زدریا میشد آری از قصه برون آمده ایم به کجا...
-
تقاطع افکار
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:20
خطوط راه آهن میگذرد از تقاطع افکار قطار زندگی میرود تا راه آسمان زمین وسعت یک قصه ی طولانی یا کوتاهست ایستگاه آخر یا اول خط بالا و پایین دنیا هست برای تمام دفتر ها شعر هست اما شاعری که درون قصه ها خوابست اینجا ضلع کدامین دفتر خروجی تاریخست ببین پلی هست که تا غروب پائیزهست... حسام الدین شفیعیان
-
دفتر تاریخی شعر میخی زده در دل تاریخ انسان
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:18
رفته ام از بر تو تا خود صبح صبح غزل ها دارد صبح ناوگان بارانی شد قطرات دل دریایی اشک میشد رنگین کمان در کجا دور میزد دور خود تا کجا پل میزد من از اول ندانستم که شب همان صبح بود که روشن میشد تا خود دشت لاله ها شور میشد ساعتی در خود از تفکر بارها بر میخ فکر من کج میشد میخ در دفتر من میخکوبی مدادی ولی از میخ آهن بنگارم...
-
هفت خان زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:17
در ره منزل مقصد چه کجا آبادیست شرط اول قدم آنست که رهرو باشی کاروان بند دلت بود تو غافل ماندی کاروان رفتو تو در خود ماندی ای به جا مانده از عصر کهن ای به جا مانده از عصر نوین تو کجا مانده ای در برخود به تلاطم پیوند به خروش موج دریا بنگر کنج ساحل کسی ایستاده مرد هفت خان ز راهی مانده دگر از تاریخی دگر از تقویمی تو کجا...
-
مرثیه ای از غم...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:16
مربای به آهن مربای کمبود آهن مربای مرکب آهن مربای شاخه های آهن تنومند شده از بی تن از تن زدگی خفته خفته خواب را بر هم زدگی رفته رفته ماه را شب زدگی ارابه های آهن ضد زنگ نیست ارابه زدگی ماه کجای مداد قطرات خون دارد خون نیست مداد سیاهی غبار آلود دارد تاخته از تاختن ها نفس های بریده از کودک ها شعر میزند آهن را تابوت...
-
جهان سلول های مرده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:15
شیپور زده شد همه خواب بودند صدای فالشی زده شد همه نت بودند نت ها زده شد همه تئوری بودند تئوری ها زده شد همه سفسطه بودند سفسطه ها فلسفه شد همه فیلسوف بودند کنج اتاقک ها همه دانشمند دیروز بودند تار زده شد همه کنسرت بودند تار خاموش شد تار عنکبوت بودند سالن خاموش شد خواننده مرده بود توی آهنگ خود آهن خورده بود صدای چند ساز...
-
چراغ های سیمانی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:14
تنهایی های کدام چراغ روشن شب روشنی دارد روی هر چراغی تنهایی شمع روشنی دارد بلوکه های سیمانی مگر تنگ آدمی میشد وقتی ماه درون اتاقک جمع میشد ستاره ای که رد میشد از اسمان تفکر تو چراغ روشنی میشد که بذر میشد و تمام خاطرات دفاتر شب زده طلوعی به سمت شب از طلوع میشد حسام الدین شفیعیان
-
خط تازه ای را آغاز کردم...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:13
خندیدم برایت خنده باز کردم کنسرو غم را بستمو لبخند باز کردم کنسرتی شد پر از قهقه های تاریخی من تاریخ را درون کنسروی باز کردم متینگ ماهی ها پر از حرف میشد ماهی ها با لب زدن حرف نزدند نجواهایی که درون تنگ ماهی باز میشد گفتم درون تنگ ماهی شوم شاید دریا را نبینم نگو درون تنگ ماهی هم دریا میشد سوار بر تفکر خود بال را باز...
-
کوچه باران زده...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:12
کوچه منتظر نور فشانی میکند مهتاب را باران زده کوچه را خاک بشسته نم باران زده امتداد کوچه مردی نیست و انتهای ان کجاست رفت شاید برگردد به قصه مردی رفتو شاید امتداد کوچه شب بود مه بود غزل کم بود تاریکی شدو مرد گم شد کوچه گم شد باران رفت و شاید قصه بارانی شد اول کوچه مردی هست که آمد در باران و صبح شد و سپیده دم زد مرد در...