-
چند تاریخ شعر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:09
ژانویه یا اکتبر یا اصلان شمسی قمری یا که به شمسی زتاریخ چرخش کارناوالی زنور از رخشان سه اپیزود زایام زفصل های دگر تابستان زمستان یا بهار رمان پوپولیستی نیست جهان خاص شد باور نور حقایق روشن خورده بورژواهای آهنی خورد در رادیکال های حل نشده متینگ تن ماهی یا کنسرو شعر فالش از پرواز شاخکی نغمه خوان از زاغک غار غار بلندی...
-
/سکوت جلد آهنی تاریخ/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:08
/سکوت جلد آهنی تاریخ/ سکوت براده های آهنی روی خط تقاطع چراغ جان فشان بافندگی خط تولید ریسمان تابیدن چراغ ریسه ای کوچه تنهایی خلوت بریدگی صدای ناودان نیست باران قطره ای چکاچک چک چک قطره های بالندگی صد دانه یاقوت الماس درون دسته به دسته ریسمان خسته چراغ بسته کوچه بن بست خلوت پائیزی خیال تصور زمستان خسته توقف ممنوع...
-
/فصلها فرقی نکردند.../
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:07
بهار پشت دشتی اشک میریخت زمستان بود بهار کوچ کرده بود تا رسید فصل بهار و زمستان کوچ گرفت زمستان جایی بود برای یاد سرمای رفته بهار جایی بود برای اشک پائیز پائیز برگ ریزان میشد درخت تمام خاطراتش را میریخت و تابستان با همه گرمایش چند خاطره میشد میان همه فصلها غروب بود میان همه غروب ها سرما بود میان همه طلوع ها بهار بود...
-
صندلی خالی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:06
تو نیستی یا سایه ای هستی که نیستی پر از بودن ولی در کنج تنهایی صندلی خالی نشستی زیر بغض باران زده ی دلتنگی رفتی میان کوچه های دلتنگی رفتی کوچه خالی صدای رهگذرانی که هیچکدام شبیه تو نیستند لبخند خود را برده ای اشک واژه ی تنهایی درون خود زمین وسعت تنهایی درون خود صندلی چوبی شکسته ی درون خود اتاقک بارانی درون خود و قصه ی...
-
مسافر راه کویر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:05
مسافر راه کویر مسافر راه شب مسافر راه جاده ابریشم پیله پروانه باز شد پروانه چتر شد چتر بال شد حیف کوتاهی پریدن بود پروانه با همین کوتاهی دور شمع آب شد
-
ستوده باد فصلی نو
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:03
شاخه های بهار درختان بهاری و گلفشانی فصل پاییزی یا زمستانی یا تابستانی که فصلی دگر دارد نغمه خود را به فصل ها بدهیم بهار هم شکرانه شکوفه ها میشود تابان خورشید و خورشید تابان در آسمان شعله سرکش در پرتو هایی درخشان ستوده باد فصلی نو در رویش
-
جغرافیای فراتر از رنگ صورت ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:02
چه فرقی میکند زرد پوستی چه فرقی میکند تو سیاه پوستی چه فرقی میکند رنگین کمان صورت رنگین بزن سیلی به روی فقر سیم خاردار ها بزن سیلی بگردان صورتت را جهان محکمتر از سیلی بخواب صورت سیلی جهان سیر زده طبقات فقر زده آهن را ماتم زده خاک را باران زده به ایست مردار کرکاسی به ایست کرکس زروی صورت خونین زمین گرسنگان افریقایی نیست...
-
بلوک های شب زده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 17:01
صدای لالایی باران بود بادبادک تیر چراغ برق ,بی کودک بود جنگ مدال برده از زندگی کودک سنگ زده کنج عکس ماتم زده بلوک های شب زده, خواب های برهم زده صدای مردی می آمد پشت چراغ قرمز مردی درون خود یخ زده حسام الدین شفیعیان
-
/خاطرات خوبی باشیم/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:59
/خاطرات خوبی باشیم/ خاطرات فصل ها چه گوید پاییزو زمستانو بهارش گوید ای فصل دگر باره نو به نو شو درون فصل نو شدن در تفکر برون زتفکر برون آی زبذری نو شو چون دگرباره جهان نو به نو نو شو حسام الدین شفیعیان
-
/بیا تا/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:58
/بیا تا/ بیا تا شاخه ها را ساره باشیم میان انجمن پروانه باشیم بیا تا گیتی از خود بر خدا شد مثال بنده ای پروانه باشیم بیا تا دفتر زنده شدن ها مثال گوهری دیرینه باشیم حسام الدین شفیعیان
-
قصه های زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:57
ریل پر از قصه های قطار قطار پر از غصه های هم قطار ریل شمالی یا ریل جنوبی تمام امتداد مسافران رفتن هست سوز سرمای قصه دارد قصه ها درون فصل نبودن از قصه ها تمام ابر متراکم فصل پائیزم روی ماه مینویسم پائیزم ماه را دور زده ام تا خود صبح ماه قصه های ناسروده از پائیزم اینجا ندارد باران قصه ای دیگر من سر خط قصه های ماه تمام...
-
قند شعر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:56
من میل بافتنیه قلم قلب تو ام جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام چای شیرین تو ام شمع بالین تو ام ساعت خواب تو ام تشنه ی دیدار تو ام ماه تب دار تو ام غنچه ی گلزار تو ام فصل رویش گلهای تو ام آخر شاه بیت غزلهای تو ام حسام الدین شفیعیان
-
حجم کلمات
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:54
حجم تنگ ماهی درون تنگ حجم خالی هوای آزاد درون تنگ تنگ آب تنگ خالی تنگ بدون ماهی ماهی مرده درون ساحل کرم خورده شنزار آب زده خانه را ویران زده سرود صبح بخیر ماهی ها دریای ذهنی سروده ذهنی خاطرات درون ذهن خاک زده شاید این واژگان را هم کرم زده شایدم کلمات را موریانه خانه زده این عروسک زمین عروسک رنگی عروسک وسط مانده در...
-
ما درون یک توپ گم شده ایم...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:53
نگاه کن درون تمدن زندگی ماشینی فرش دستی را نگاه کن یا زندگی ماشینی طرح قالی آدمها طرح خالی رد پای آدمی قاب مشکی قاب زرد قاب چند آدم آجری روبان های سیاه یکی روبان سفید یکی تولد مبارک مرگ یکی ماتم درون مرگ یکی درون خود مردن یکی زنده به دیگری تفکر دادن یکی اتاقک سیمانی قوطی زده یکی خانه ی پارک طبیعت زده زمین سطحش چقدر...
-
مونالیزا در نگاه تو
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:43
مونالیزا میخندد شاید لبخند معمای جهانست شاید لبه ی لب او بالا و پایین جهانست شاید نگاه تو شاید نگاه او زندگی مشترک هنر در نگاهست شاید صدای او بیصدا اما صدای تو برای او لبخند یا غم مونالیزا هست تابلو نقاشی یا شعر یا قصه هر کدام حس جریان هنرمند در اثر پر از نگاه هست نگاه های متفاوت شاید زندگی همین رنگین کمان افکار...
-
به عقاید یک دلقک مخند
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:43
به عقاید یک دلقک مخند زیر صورتش غم دارد عقایدش پنهان هست روی آن لبخند تو جریان دارد غم نان دارد کودکی درون خود بزرگی خود را پنهان داررد به عقاید هیچکس تو مخند تو چه میدانی چه غم ها دارد روزگارست که بالا و پائین دارد تیپ های مختلف انسانها برای گذران زندگی ها دارد یک نفر کت و شلوارو یک نفر لباس خاکی دارد کارگری که دست...
-
/چند خط باران کلمات/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:42
/چند خط باران کلمات/ باز جاده ی فکر من شده است بارانی ابرهای خیالم شده است طوفانی باز جمله همی بارش رگبار دارد شایدم حرف کمی واژه ی تکرار دارد نکند حرف من از تو کمی گفتن بیجا دارد شایدم نقطه همی خط برایم کمی ماندن شیدا دارد طوفان زده ام یا که امید به فردای بهتر زباران دارم حاصلش رنگین کمان شد بگو جمله تمام دل آرام...
-
دشت آرزوها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:41
من در شعر ها بارانم در زمستان برفی با هم قطاران آدمک زده شب ستاره ی فکری که روشن از خستگیست بحران ستاره در راه درون باران آسمانی که اشک میریزد برای زمین دشت آرزوهای مانده بر گلو بغض گرفته از ماتم و اینجا خط استوای تمام بی خطی های خط کشی شده هست نقطه ی صفر زمین جایی در انتهای قصه ها... حسام الدین شفیعیان
-
شورانگیز-شب شکن-شهر قصه ای دگر...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:40
مروارید چون به صدفهایی دل بسته در خود بر صدف از این شعر گل بسته میرانی و میخوانی از این بیت غزلها شور انگیز بشو تا بخوانی سرفصلها . میان هفت سپر تا دور گردون بیا تا جمله خوان از شعر بخوانیم غزل را وصف در شعر جمله خوانیم برای یکدگر مرحم شویم ما میان شب شکن خورشید بگردیم . برای شهر آواز میداد کلاغی قصه ای پرواز میداد...
-
میان سکوت آدمها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:39
میان سکوت آدمها مرگ نبود تار پر از غم نبود تشنه ی ماتم نبود حرف منو تو نبود جمله همی بد زده فعله کماکم نبود شعر غم درد نبود آخر هر حرف مگر اشک برای دل پر غم نبود زیرو زبر کم زروحی که مرگ در غم جسمش ناله همی کم نبود بال من از مرگ چرا خط زده شعر مرا دار به اشک رخ زده جانب غم این چنین حرف نبود نقطه سر خط همی کم نبود......
-
چای بریز
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:37
چای بریز حال بی تب تاب برای من بی تاب بریز غزل بشو دو بیتی صنم بشو پشت سر هم بریز شور بشو ختم برای مرحم این دل بشو قند بریز غزل به دل فکر مرا بهم بریز شعر مرا جوانه شو خروش این نشانه شو حال برایم کمی حرف بریز پشت سر هم بریز شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
قلب تپنده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:36
قلب تپنده اگر ریشه کند فکر را آغاز سر ریشه کند قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست کمی برای شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست Hesam-shafieian
-
/مسیر بارانی/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:35
مسیر را ادامه بده شاید باران بیاید باز هم باز رنگین کمان بشود بازم تار دل ما از غم به شادی بشود بازم تکرار همی قبل به بعدش بشود بازم تکثیر سلول های کلمات خون تازه بگیرد بازم با یه شعرم نکند باز دلم باران بگیرد بازم حسام الدین شفیعیان
-
/ابرهای سفیدو سیاه/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:34
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
پرچمی درون صلح باران زده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:33
صلح ماتم زده شاپرک پر زده پیانو خاک زده غمی در دل تاک دور تنیده از خاموشی زده و پرچمی میان صلح باران زده حسام الدین شفیعیان
-
قصه شاپری
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:32
شاپری قصه دلش تنگ شده در ورای دل قصه کمی حرف شده راوی از غصه برایش پری از دیو شده آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
جنگ و صلح- مدال عشق
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:31
جنگ و صلح- مدال عشق جنگ و صلح جایی در جنگ صلح بود یک کودک متولد شده بود جغرافیای زمین برای او فشنگ خالی نبود پرچم های صلح را آتش نکنید زمین خسته است حسام الدین شفیعیان /مدال عشق/ پدر ز خواب رفته بود و خواب می دید خستگی را ز کار می دید دختر نگاه زیبا بر پدر انگار جهان گرد او همه است پدر بر گرفت و لباس عشق سوزن کرد نخ...
-
/ایستگاه نهایی/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:31
پستچی برایت نامه ای آورد من خط ناخوانای تمام قصه هایتم جایی در کویر دل آرزوهایتم مثال پروانه ای دور شمع قصه هایتم نقطه از نقطه شعرت بال پر پروازتم قصه دلتنگی زمین قصه ای طولانیست من دوست همیشه همراهتم نگارنده شعری درون قصه های تاریخم من تاریخ غمهای زمین قصه هایتم همراه همیشگی در بودن و نبودن هایتم نبودن هایمان قصه...
-
شب های فانوسی روزهای خورشیدی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:30
صدای فانوس شبی می امد در پس نقطه تاریک کمی نور میشد زنوری که دل شب زشب پر میشد خط بطلان دقایق زتاریخ میداشت این غزل بود یا که در مثنوی شعر گم میشد شاعری پر بگرفتو کمی شعر میشد بر در دفتر عشق زنو نو میشد این زبیتی که قلم نوبر داشت قرمزی داخل واژه کمی گم میشد کال خط برگرفت در درون قرمزی سرخ میشد سرخ زدانه زقلم دانه دانه...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 16:29
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...