حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-144

پس آنچه در دوهزار و بیست و سه سال پیش اتفاق افتاد یعنی ظهور عیسی مسیح و ماشیح منجی معنی در ظهور یعنی انتظار آمدن ماشیح.بایسته آن بود که این جماعت جمع شده و بعد از هزار سال بعد داوود ماشیح برای منجی جشن و سرور شود.یک  نخلها و جشن در دوهزار و بیست و سه سال پیش و شادی بوده.و یک حالت همینگونه در زمان داوود و  مثال پهلوان دویدن در مسیر به روش خود.پس دو شادی جشن ماشیح بوده.و یحیی روح القدس را دید که مثل کبوتری بر او نازل شد.و در او چون قرار گرفت او تمعیدی متفاوت داشت و انجام میداد.زیرا تمعید یحیی با آب بود اما تمعید او مستقیم از روح القدس در پری فیض به عوض فیض.مستولی او در دست گذاشتن رسولان انتخاب.و البته عیسی آیت و معجزات زیادی کرد اما سرنهایت منجی بنابر اعتقاد مسیحیان تصلیب شد و در مزامیر هم آمده بود.حال در اسلام تصلیب نشد حالت تفسیرات مختلف ناسوتی و لاهوتی داشت.و حزقیال  در دست قاتلانت انسان خواهی بود نه خدا یا همان پسر خدا و پسر انسان به تصلیب کشیده میشود .و بعد سه روز برمیخیزد.یا اسلام مشتبه شد.در هم شد نامعلوم  البته هرود فکر میکرده عیسی همان یحیی هست که سرش را بریده بود  توهم یا چه چیزی از عیسی شنیده بوده.اناجیل زیادند.خیلی از اناجیل هست موجود خیلی هم نیست یا از بین هم رفته.عیسی تبدیل کننده بود.مسیح عیسی بن مریم یا عیسی بن یوسف بن هالی بر نظر  جماعت آنجا پسر یوسف بن هالی  که چرا از آسمان میگوید آمده.تصور یک حالت  گفتن اینست که آسمان حتما شکافته شود و یک نفر به این حالت گفتن بیاد پایین بگه من مستقیم آمدم.چون میگفت عیسی از آسمان آمدم.و پسر انسان را خواهید دید بر فراز ابرها می آید.شکافته نمیگوید.یا می اید آسانسوری.همانگونه که رفت می آید.این تصویر برای بودا هم هست.که بودا در حالت خوابیده رفته و جسم اینجاست پس آن که میکشند کیست.اگه اون بوداست پس اونی که میره کیست.حتی با دیدن رستاخیز عیسی فکر میکردند زنان هذیان میگند یا روحی میبینند که توما دست به زخم میبرد.اگه همانگونه که رفت آمده.دل زمین بعد سه روز مثال یونس و در دل زمین.از کجا امده جسم حرکت افتاده از حالت مجسمه به حالت زنده گردیده و راه میرود در بین راه سلام بر شما باد میگویدو جا زخم نشان میدهدو اونها هم گفتند کشتیمو تمام شدو پادشاهی کنیمو خطر بر طرف شدو افکار مردمم شستیمو پهن کردیمو با مجرمین هم تصلیب کردیمو مارک مجرمم زدیمو.افکار عمومی هم کنار دو دزد حالا مریم شاگردانم یا پراکنده میشند که نظر بر آنها حرف ها زده نشه بهشون.که چرا حکومت روم و یهود آن عالمان و آن نیروداران کسی رو بگیرندو جرم نامه هم بزنند پس قضیه رو از اورشلیم جلیل و ناصره و اسرائیل کندیم  و حالا سه روز با نگهبانی اینها یک نفر برخاسته همانم هست .نکند میخواهد بماند چهل روز میماند و بین رسولان و افرادی که میبینند حتی در کتاب هست اگه عیسی برنخاست پس رستاخیزی هم برای مردگان نیست.دایه داران اسرائیل که حمایت حکومت وقت میکردند در دهه چهل با نابودی بین جنگ خودشان در اورشلیم و مرافعات ماده تحت ظلم رومیان سرسپردگی آنها یوغ ماند براشان چون حداقل عیسی رو همین حالا هم خاخام ها یهودی میدانند حالا یهودی با اوصاف آسمان گفته آمده به هر حال یهودی میدانند آنها را رومی میدانستند و یهودیان چون عیسی رو زیر شریعت موسی دنیا آمده بود یعنی پدر و مادر زیر شریعت و خود بزرگ شده آنجا.وقتی اون توقعات که بجنگد و رومی ها رو بیرون کند ندیدند گفتند ماشیح داوود جنگیده.و خیلی امتیازات اضافه شده به آنها زیر سلطه  بودند یعنی سلطه جنگ قدیمی که سمت فلسطین قوی شد اون غول جنگی داشتند و تشکیلات داوود ریخت بهم و اومد سمت اونها.کار.ولی عیسی نجنگید و اون توقعات رو بر آورد نکرد البته وقتی تعالیم فرق کرد دیدند با شریعت موسی فرق دارد و کار دارد بنیان یک دین جدید میشود اونم اون جایگاه فریسیان احترام حالا بیایند زیر نظر آنها که حسابشان نمیکردند و مردم  ماهیگیر و یکی  تو سیستم باجگیران خودشانو یکی دو برادر ماهیگیرو خود عیسی رو تو حالت ربی میدانستند بیشتر یعنی خاخامی و پدرشم  شخص عالم تورات حالا مشاغل آن زمان اینها همه راه میرفتند مردم احترام حالا چی بگند بیان از اونها تعلیم دین جدید بگیرند. و اینگونه شد که کلان عیسی انکار شد حالا پسر خدا  و پدرش کیست مگه یهوه فرزند دارد.ابا فرزند دارد.عیسی که پدرش یوسف هست.اونها هم تهمت نامزد هنوز چگونه اون حرفها.که بی گناهی اگه اثبات نمیشد که اونها طبق شریعت کار میکردند.پس مسئله ای شده که اونها دست بکار نشدند چون چیزی بهشون ثابت نشه طبق شریعت کار میکردند پس اینگونه به هر صورت یک جشن نخل امروز یا برگها  و شادی ظهور ماشیح بوده.

فانوس-143

پس چشم جهان بین ماده نگر مثال بارکشی عمل میکند.منتها این چشم ماده رحم ندارد.کالا تاریخ مصرف دارد و انقضاء برای چشم جهان بین آدم کالا میشود  .جیب شما چه دارد.نه خود شما چی دارید.وارد صنعت پوشاکتان میکنند طراز لباس شاهانه.یعنی برند ها.انطباق شما با زندگی اشرافی.در محیط بی محلی سر میز نشستن نیامدن گارسن برای شما. خوردتان میکنند.تا قلاب بندازید بیایید سطح آنها.اما سطح آنها تا رسیدن باز پله بالاتر میدهند افراد طبقه ضعیف داخل این چشم شدن مدام جنگ درونی دارند همه مدل کار میشود از کناری شما تا آنچه چشم به ماده کامل شود.وارد دین کنند فریسی صدوقی در میاد.فریسی ظاهر دین.هر چه ظاهر شد ماده میشود.یا صدوقیان بی اعتقاد اما منافع.پس چه میشود این نوع نگاه شما کالا هستید.در این نگاه فراگیر یکی بیفتد صد نفر رد میشوند تا شخص بمیرد بمن چه تو این دید زیاد میشود بمن چه ها که شد جهان به سمت گازهای گلخانه ای و تخریب جهان زیاد میشود مدل های مختلف.چون آنها به جهان معنوی اعتقاد ندارند حیات و همه را همینجا میدانند.راز بقایی زنده نگهدار.حالا در راز بقایی بسی  حیوانات که بهتر باشند و  حرکاتی ببینی که با آن تعریف از حیوان برایت جالب باشد.اما در آن نگاه نباید حتی همان میزان آن حیوانات هم بروز کند.چون فکرها دسیسه ها روزانه هست.و نقشه های آنها در راهبرد امروز هست.همش پله بالاتر میدهند تا فاصله ها باشد. که هرمی شود.و تلاش ماده زیادتر شود .منتها جنگ فکری افراد زیاد میشود.دیگر کسی فکر نمیکند که چه مدل هایی دارند میچینند .چون میزان زندگی خودشان خود شخص مهم براشون.خود نگری هست عاطفه میخشکد.در سطوح درگیری کامله ماده و این تزریق به لایه های دیگر.فرزند پدر را مادر فرزند را گاهی شده برای یک رسیدن به لایک ها در شبکه های تعریفدار برای آنها در هرم.چه میکنند.اخباری که دل هر انسان معنوی را و حالا انکه تاریکی نگرفته باشد انسانی باشد را میلرزاند.

فانوس-142

پس یک شخص وقتی جنگ روحانی زیادی بهش وارد شود و تمام مخازن فکرش ورود تاریکی شد گارد  تدافع آرامش و نور کاسته میشود و مخزن فکر پر میشود از تاریکی.زود خشم میشود.بی طاقت میشود جنگ مقابل نیروهای تاریکی هست.شخص بهم ریزی زیاد پیدا میکند راه رو گم میکند.مدام همه چی برایش بی معنی میشود.ماده هم که بهش پر کردند نمیرسد.میشود یک مخزن آتش.که با یک شعله ور شدن فاجعه میافریند.و به همانها گارد هم دارد.خب گاردی که دارد شخص رو نابود میکند چرایی دفاع از آن فکر که نفع آنها هست مثال خری را  الاغی را کشیدن جنبه انسانی او را ریختن.و مطیع رام کردن بار کردن الاغ.والا الاغ هم حیوان مخلوقات خدا هست منتها جنبه مثال این امر یعنی  بار کردن بار کشیدن و بردن شخص برای کشیدن بار آنها که بر آن الاغ فایده ای ندارد.حال آدم شود بارکش طرز افکاری که منافع ماده روش بار کنند و همه شعله شود و رسید برای او حداقل همان بار ماده را نداشته باشد.چون فکر ماده که رحم دلسوزی بردار ندارد شخص فرزند خودش را هم بار میکند.چه رسد دیگران.چون توی  هرم بارکشی همانم بارکش هست منتها میزان او را اندازه گرفتند گفتند فلانی تیز هست مثال بیست درصد.مثال سی درصد و...حالا اگه ماده وارد دین شد نگاه مادی میشود ورود افراد تاریکی  برای بهره کشی از دین برای اهداف تاریکی.دین اینجا برایشان میشود ابزار.پس اگه شد ابزار میشود شخص داخل آن تور  ماهی مرده.نه ماهی که شناور و دنباله آن شناور و آزاد در دریا میشود تنگ درون تنگ اهداف.نه روزنه ای نه رفتن به دریایی.میشود اسیر امیال انها.خب پس لایه ها زیاد هست در هر امری اما تفکر روشن و تشخیص هم هست.منتها با دانش و خردمند شدن بیشتر.

فانوس-141

این فصل دریافت هست.دریافت یعنی میزان سنجش آیات.وقتی آیات زنجیره دارد جواب میدهد.کتابها دارای یک نوع گفتن اما با روش لایه ها.لایه ها به اصل آن شخص رسیدن میشود.مثال زندگی گذشته.خوب, آیات مجموعان در پری دریافت شدن هست.شخصی مثال یک مسیحی یک آیه را برکت روز قرار میدهد .اما راهنمایی یک روز هم میشود دریافت آن برای چه امریست برای مثال یک امر روتین.روزانه.حالا همون آیه رو یک نفر میخونه یک نفر دیگرم میخونه.برای یک نفر میشه خب چی گفت برای یک نفر میشود انجام یک کار یا انجام دادن کاری یا فیض.حالا تعاریف ادیان همین حالت مثال در اسلام.در یهودیت.در هر دینی که روی کتاب دار و دنبال راهنمایی شدن هستند.یک شخص تلاوت یک نوار کاست حالا سی دی فلش.و...گوش دادن یکی دین خودش.پس دریافت ها به گونه های مختلف هست.چون دریافت ها گوناگون شود.یک دریافت گوش هست.اما محتوا فرق دارد.کلان دریافت معنویت برای شخصی مثال در آن نباشد مثال اینست که بگوید چی دارد گوش میدهد چی دارد میخواند چه اصلان میگوید.پس همانگونه ممکنست برای شخص مقابل هم باشد. اما طیف ها فرق دارند.احترام عقاید باز با طرز فکر شخصی که آن را گوش میدهد و آن را.رو به جلو سمتگیری ها کمتر میشود اما ما از یک روند داریم حرف میزنیم.باز هم در عقاید گفتار دو شخص برقرار میشود.دو تیپ دو طرز فکر.دنیای اون برای اون بی محتوا هست و باز برای اون.اما برای خودش دنیایی دارد.پس هست این تبادل عقاید و حرف و گفتمان.و هست که کاری به هم ندارند.اما هست که گفتگو میکنند با هم.معمولان کدام کفه به استدلال روش خود میرسد.اگر گفتگو شکل گرفت.آنکه خود عقیده اش را بشناسد و مسلط باشد.فلسفه مثال یک حداقل آهنگی رو که گوش میدهد به او بگوید اگر هم عقیده ای درونش نباشد از آهنگ خوشش میاد شخص و بعد طرف مقابل بگوید اون آهنگ که دارد وارد مغزت میشود دارای یک نظم تاریکی  هست حالا افرادی وارد برمیگردانند.و از توش ترجمه اون وارد شدنه رو میگند.اگه شخص دارای سیستم وارد شدن و خوش آمد اون مسئله باشد یا کلان اصطلاح مغز درگیر اون سیستم دریافت شده باشد.میگوید گارد.پس گفتم لایه ها زیادند اما نگرش رویه لایه.چون همه چیز که میخواهند بدهند دریافت بعضان با روی همینجوری بود نمیدهند.بلکه گوش شما رو دوست نداشتند که بگند بیا چون تو رو دوست داشتیم اینو گوش بده.برای یک ضرب زدنشان تا نباشد نمیزنند.و از سمتی هم ضرب معنوی مثال.پس ضرب معنوی هم قابل تشخیص هست.اونم دریافت درون.پس هر نوایی تشخیص هم تخصصی دارد.