-
تقاطع شهر مثنوی بود
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:56
شوالیه تک و تنها سمفونی شب بود کنار تقاطع شهر مثنوی حرف بود تک و تنها قهرمان تاریخ بود بدون اسب مرد تنهای شب های زمستان بود تک قدم هایی که میبرد ستاره را آدم آهنی شب زده ی ترانه را کوچ کن حروف تقاطع بی حرفی قدم قدم تا باران کنار جاده ی بی مسافر شب های برفی سیاره ای که پنچره را باز نکرد به روی چند فصل چند حرف چند شعر و...
-
گلفشانی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:55
با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان
-
تکاندن از خود به حروفو کلماتی دیگر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:54
خط خط دلت دل تکانی بتکان از بهر دلت دل تکانی بتکان از واژه تکان چند حروف دیگر با نقطه تو هم نقطه خوانی بتکان گر نکته بدانی نکته دانی بتکان بر شعر کمی شور فشانی بدوان چون دانسته زحرفو حروفی دیگر از ف تو فعلی دگرو فعل تکانی بتکان حسام الدین شفیعیان
-
یک فنجان کلمات یک فنجان شعر...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:53
برایت یک غزل شعر ریختم و تو قندهای کلمات را برداشتی درون جمله ریختی و هم زدی یک فنجان شعر دعوت من یک فنجان حرف دعوت تو...
-
گاهی بر عکس همه چیز
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:52
خنده های غم زده غم های خنده زده لب کج خنده معوج اخم های خنده وار خنده های گریه وار سکوت های معنا دار معنادارهای بدون سکوت بی معناهای با معنی گاهی تمام عقربه ها بر عکس حرکت میکنند حسام الدین شفیعیان
-
عصر تفکرات انسان ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:51
گفتار درون گفتارها گفتمان نو عصر تفکرات انسانها شب به روز میشد شد شب چو نور میشد شد عصر ستاره های آسمانی طلوع گل های بهاری تکامل فصل چندم از فصلی جدید فصل رشدی تقویت خورشیدی عصر فقر آهن میشد کمبود فسفر یخ میشد عصر یخ فروش یخ زدگی میشد عصر تمام شدن یخ های آدم میشد مرد یخ فروش آهن شد آدم یخی آهن شد یخ دگر پیدا نمیشد...
-
/سرنوشت مسیر/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:50
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز غم انگیز ترین سروده گویم باز غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن حسام الدین شفیعیان
-
شهر بادبادک ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:50
قصیده های بارانی کلبه شنزار های ساحلی دریایی میان قطعات زندگی تاب میخورد ماحصل فکرهای طوفانی چند قصه ناسروده انگار فصل سرد خواب های پسا تاریخ از شعری تنیده در قالب دفتر ذهن ما همه در دفتر زندگی رفته از کلمات شده ایم مزرعه ای در بادهای قطب های تنهایی نموداری از تکاپوی شهری تکاپوی درون خواب های طولانی شهر های تکیده بر...
-
کوچه های باریک زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:49
میل بافتنی که میبافت سرمای زمستان را بر تن کودک قد کشیده لباس آدم برفی تابستان را فصلها یعنی گذر از آدمک هایی که میبرند دیروز را و تاریخها قد کشیدند میان سر فصلهای زندگی را چه خطوط دلتنگی بود جایی در فصل گمشدگی ها چه کوچه سردی بود میان چند شعر گمشدن ها و اینجا دفتری به پهنای تمام فصل های زندگی هست حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت..شهر..آجر/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:48
/سکوت..شهر..آجر/ سکوت شهر یک نفر وسط هیاهوی نصف شب جایی خط افق از مهتاب نیمه شب تا چهارراه سقوط خط استوای دو قطب شهر وسط جمعیت خالی از کوچ نشینی آجرک های درون شهر صدای خالی از فریاد حجمه ی بغض تاریک اواسط دور نیمکره ی نصف شهر آدمک در بلندی سوت ستاره ی دنباله دار وسط کهکشان دور چرخش جاذبه ی شهر تن تنگ ماهی ادمک شده قفس...
-
زمین و آسمان
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:48
میان تمام هیاهوی زمین باران بود زمین پر از رنگین کمان بالا بود بادبادکی در آسمان پیدا بود تمام نخ های بادبادک تنها دور سیم خاردار بود
-
زهنر در پس شعر چو شعر دگری
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:47
خط دو خط دگر خطهای دگری نثرو دونثرروان زان روان زپیکری بتراشو بتوازون تا سطر سطر شعر تو گل کند بتراوش زقلم تا خط فکر تو زفکری زفکرهای دگری گل کند بربتابان زقلم نورو دو خطی بکشان واژه را هل بده نقطه زبیتی بتراوش زتوانایی خطی زخطی دیگر شمعو شمع پروانه دور قلم واژه را حرف بزن فریاد زهجایا کلمات را حرف دگر دو سه بیتی غزلی...
-
غزلی که شب و صبح میشد
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:46
از درون غزل صبح میزد درون شعری باران شب میزد باز سطر سطر شعرم هوای پائیز داشت برگ ریزان شعری که بهار را خط میزد باز قصه های صبح میشد شب با ماه و ستاره سرد میشد شب از درون شعر تابیدن شد قرص ماه نبود خورشید شعر میشد طلوع از شعر باران میشد رنگین کمان شعری که باز شعر میشد حسام الدین شفیعیان
-
پنچره و ماه
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:46
کاش بار دگر از پنچره مهتاب بیاد دور سیم خاردار را بچیندو ماه بیاد کاش یکبار دگر از کنج دل آفتاب براید و بیاید در خود خود ما دور خود ما هستیم خود زمینی که به دور خود ما گردش هست و درون قلب ما سیاره ای وسعت دریاها هست و کاش یکبار شده پنچره را بگشائیم و ببینم که گلهای بهاری زیباست...
-
بذری از نور
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:45
من واژه شدم حرف شدم دو کلام قند شدم من خط شدم قطع شدم گل شدم پژمرده شدم من نثر شدم نصب شدم افتادم من حرف شدم باران شدم صوت بدون خود مهتاب شدم رفت شدم و برگشت شدم من کوه شدم دریا شدم مهتاب شدم پرنده خسته روی دیوار شدم من لانه شدم بال شدم و پر شدم پرپر شدم و در این فصل نگاه باران خود آغاز شدم من دانه شدم روئیدم و بذری...
-
کافه ای رو به ماه
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:44
کافه را باز کردم در خیال خود در بر میز شعر کسی نشسته در تفکر خود کافه را باز کردم در خیال تو روبرو پنچره ی شعر انگیز قهوه ی یخ زده ی دفتر کاهی جوهر کافه را باز کردم در خیال رویا در خیال ابری اینجا فصل شعر سرد برایم میشد و من از فصلی گفتم در پائیز کافه را باز کردم بازگرد ای مسافر شب ها... حسام الدین شفیعیان
-
بذرهای آهنین
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:44
بذرهای آهنین بذرهای گندمی بذرهای مزرعه ی جهانی سکوت سمفونی جهان سکوت فالش زده ی مردگی یک نفر در خواب کاپیتان بود بیداری ملوان روی قایق شکسته یک نفر در پرواز خواب مانده بود یک نفر در زندگی بیدار شد روی برجک قله ها همه خاکستر بود جهان کج روی سیاره ی دیگر فتاده در خود بود طناب سیاره از هم شکافت انگار روی سیاره ی خاکی آهن...
-
فصل سرد کتاب ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:43
فصل سرمای کتاب های کنج کتابخانه ای کنج کتاب افتاده ای صفحات فتاده بر مغز توی صفحات گم شده جملات سرنگون شده کاغذهای باطل شده روزنامه های مچاله شده دفاتر گمشده کاغذهای پاره شده روشنایی مات شده همه چیز در ورای زمین خاک شده شعر مثال قایق بادی غرق شده...
-
پنچره هست هنوز و نور هست هنوز...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:42
دریا حرف میزد باران قلم میزد موج ساحل میزد و ساحل آدمک ها را زد و خورد عجیبی درون خود ما ما درون خود ما خود ما بودیمو شاید از خود برون خود دیگر بودیم قصه ها نیست که لالایی بخواند شب را پشت واژه های غم پنچره باز هست هنوز شعر در غروب دریا فصل نو هست هنوز و درون نقطه های تاریکی کمی نور هست هنوز...
-
نهال خوبی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:41
چون نفس میرود زندگی میرود حاصل این نفس بهر چه میرود چون تفکر کنی در همین خود نفس پی بری کین چنین هم انسان میرود جسم در پی زندگی خود کجا میرود خاک گر شوی کیمیا میرود کیمیای خرد بهر خاک بذر شود بذر این از خرد در خاک کی رود چون تفکر زخاک نه جسم میرود چون تفکر کنی حاصلش پر کنی جسم اگر خود رود روح به کجا میرود جسم در...
-
/مثال شعری که مرا با خود ببرد/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:40
/مثال شعری که مرا با خود ببرد/ مثال شهری در و دیوارش حرف میزنند اصلان پرنده هم برای خود دف میزند هر آدم انگار توده ابر مکرر میزند دانشمندی همه شده اند که با هم نی و بر دف میزنند حس شعر مرا در خود برد شاعر گاهی جوشش مکرر میزند ترسم نفرین مادر شعر مرا بگیرد از بس جوش چاپ شعرهایم میزند گفتم قطع درخت شعر بشود ممیزی روی...
-
روی مدار شب
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:40
اینجا مدار شب روی زخم ها نمک میپاشد آسمان مرحم درد هست چه غم میپاشد باران را بر پیکره ی خشک تنی پشت سر هم ریزه ریزه قطره قطره میپاشد زندگی وسعت دردهای زمین بود آری ای زمین چرخش تو چه غم میپاشد زندگی حجم نبودن ها شد بودن هم نبودن برای نبودن ها شد سر هر کوچه یک نفر ساز غم میزند از خود برون چند دفتر نت های فالش زغم از...
-
مجسمه یخ زده
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:38
مجسمه ی یخ زده میدان نبرد انسانها مجسمه ی فاتح تمام میدان های دور زدگی دور میدان را خرچنگ زده مجسمه را آهن زده تمام درون مجسمه آهک زده رقص واژگان را دست بر دست تمام شعر ها را آهنگ زده
-
/شهری زپس حروف/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:37
شهر غزل باران بارش از حروف شد زپس رنگین کمان با شکوه شد تقاطع زپس حرفی حروف شد زشعری در خودش شعری دگر شد زشعری جوشش حرفی دگر شد حروف اول جمله همی رود زدریا شعر خود موج دگر شد زخوانا بودن شعرم چه شهری بسی آرزوهایی که شعرم از حروف شد حسام الدین شفیعیان
-
شب چراغ شهر
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:36
شهر در نگاه ستاره ها چراغ قرمزست آسمان با تمام ستاره ها یش شب چراغ شهری بر بلندای آسمانست چه دلگیرست وقتی ستاره ای می افتد انگار تمام ستاره ها برای مهتابست نگران مباش اینجا شب هایش هم فالش میزند درون تپیدن خود برای سروده ای که میبرد دلتنگی زمین را
-
کتاب زندگی چه فصل ها دارد
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:35
کتاب زندگی فصل ها دارد تاریخ زندگی مقدمه نسل ها دارد صفحه های زندگی گرامافون درون ساز تنهایی دارد ترانه های شادو غمینو فریاد ها دارد سوزن خط کشیده بر صفحه صدای ناله زندگی دارد ترجمه صفحه ها درون خود خطوط کهن و نو بسیار دارد تکاندن خاک گرفته نوستالوژی ها پازل زندگی و زندگی ها دارد کجای زندگی ساز فالش میزند ساز زنی که...
-
گم شدن میان کلمات
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:34
میان واژگان گم شده ای هست میان کلمات صدایی هست میان هجایا تاب خوردن از افتادن حروف صدایی هست نغمه ای هست چراغی هست میان تمامی سکوت زمین تلاطمی هست شاید غروب گم شدن ها شاید طلوع پیدا شدنی هست حسام الدین شفیعیان
-
شاعر دریاهای بارانی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:33
شاعر دریاهای بارانی قصه ی قایق های رویایی کنار قصیده مجنونو و صید دریایی پنچره ی رو به طلوع خورشیدو ستاره های رویایی فصل تکثیر ماه و نغمه های بارانی
-
میزگرد تک نفره
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:33
میزگرد تک نفره روبروی کلمات تقاطع زده شور الفبای بی الف آهن زنگ زده کوچ حروف روی سطر سطر یخ زده دریاچه ی بی ماهی زنگار زده غروب خورشید کلاغ را ماتم زده سکوی بی قایق تور ماهی بدون ماهی برف زده صدای پای یک نفر برکه درخت شاخه های برگ ریزان زرد زده شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
کهن و نو در نو به کهن
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:32
چراغی میبرد خواب را خواب درون فکری خسته بادبادکی ادمکی پروازی پرواز کن ای فکر درون خوابیده خواب میبرد رویایی را درون کهن تاریخ شمار شمارش تاریخ فصل یکم کتاب نو به درون پل زدن هست پل ها نمیمانند اما تاریخ با تمام فصلهایش پلی به کهن و نو هست حسام الدین شفیعیان