حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

کوچه باران زده...

کوچه منتظر نور فشانی میکند مهتاب را

باران زده کوچه را خاک بشسته نم باران زده

امتداد کوچه مردی نیست و انتهای ان کجاست

رفت شاید برگردد به قصه مردی

رفتو شاید امتداد کوچه شب بود

مه بود غزل کم بود

تاریکی شدو مرد گم شد

کوچه گم شد باران رفت و شاید قصه بارانی شد

اول کوچه مردی هست که آمد در باران

و صبح شد و  سپیده دم زد

مرد در امتداد کوچه باران شد و قصه پر از آمدن مردی شد

که در مه تاریک زمین و غلظت تاریکی رفتو و شاید گم شد

و درون همه ی ما شاید یک کوچه بن بست هست هنوز

راه هست هنوز فصل هست هنوز و شب هست هنوزو صبح هست هنوز آیا در شب ما

طلوعی درون فکر ما دم زد و غروبی خود ما درون قصه شدیم از خود خود

من منتظر چه کسی هستمو تو منتظر چه کسی

تو و ما و او و آن و دوم شخص و سوم شخص ها

نثر من نثر غم باران هست نثر غمزده ی فردا هست

اما تا سپیده بزند باران شد و من از فصل نویی آمدم برون درون خود خود

این فصل کوچه ندارد اما بی صدا هستو شب ندارد اما

شب چراغی و عطر شب بو قصه چرا قاصدک را دم زد

شاید از پر از قاصدک پر زد

و رفت درون تمام قصه و شروع قصه نقطه نبود خود قصه دم زد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد