-
قصیده بارانی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:07
مثال یک قصیده ی بارانی شور غزل شوریده در شعری رنگین کمانی باران فصلهای گذشته در تاریخ پایانی شروع یک آغاز رویش در زمستان تنهایی شهری ملول از ترانه ی سر فصل پائیز در ابیات شکوفایی نو به نو خط به خط ترانه ای مثال برگ ریزان خیابانی حسام الدین شفیعیان
-
ماهی و پنچره
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:07
تنگ ماهی پنچره رو به سمت دریا ماهی های تنگ زده پنچره ی باز آسمان زده قصه ی دریا تنگ محدود موج روان شب نشین سکوت دریایی تنگ زده جایی در درون تنگ ماهی ها بارانی از سمفونی ماهی های تنگ زده حسام الدین شفیعیان
-
زندگی آهنی تولد آهنی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:06
قدم هایت را آهسته بردار انسان به صدای گریه نوزاد به صدای گریه دنیا به صدای اشک و به صدای تولد به درون آمدن بر دنیا آهسته قدم بردار در سایه سار نور شهر آهنی ایستگاه آهنی زندگی آهنی تولد آهنی آرام بیا و آرام برو کسی تمام خاطرات جهان را برایت نگفته جهان گریه های تولد زده جهان خنده های گریه نوزاد و خنده های خوش آمد زده...
-
مسافران قصه های زندگی...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:05
من خطوط حرفم من قطاری که رفتم تا خود من مسافر هایی که زایستگاه مانده در بر خود چه شهری بودم پر از بلبلو گنجشک هایی که به بام خود فکرم زدم راهی تا به همان راه کجا خواهیم رفت کجای قصه ما مسافر شده ایم تا مقصد مقصد تو کجاست مقصد من کجاست ما مسافر شده ایم در بر خود... حسام الدین شفیعیان
-
/بازی سرنوشت/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:04
/بازی سرنوشت/ بگذار سرنوشت بازی بدهد با ما سر ناسزا گداری بدهد این خط بلند پیشانی من غم بسته با حرف تو از دل من خسته بگذار پرنده ها پرواز بکنند شاید زمستان قصه برگشته حسام الدین شفیعیان
-
مسیر چند نقطه ای...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:04
تاریکخانه ی ذهن روشن فصل اقاقیا نیست متروی یخ زده درون تونل زندگی مسافر خلوت های ایستگاه پاک شده سوزناک سرمای تب زده ی مرد مرده از مردگی دفن خود درون دفن خود زندگی دارکوب در زده در در به دری دالان مسیر گیج زدگی کارناوال جاده ی تاریکی سوت شب شوت درون زندگی
-
تو میروی...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:03
تو میروی جاده میرود زندگی میرود قصه میرود شب با تمام سکوتش میرود من قاصدکی در دست باران میشوم باران میرود روز میرود و غروب میرود شعر میرود شاعر میرود قصیده میرود تاب میخورد زمین دور گردش قلبم قلب با تمام تپیدن خود میرود و این یعنی خط استوای زندگی در بر زمین نیمکره ای در درون غار تنهایی پنچره باران زده میماند آهن هم...
-
قصیده بارانی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:02
مثال یک قصیده ی بارانی شور غزل شوریده در شعری رنگین کمانی باران فصلهای گذشته در تاریخ پایانی شروع یک آغاز رویش در زمستان تنهایی شهری ملول از ترانه ی سر فصل پائیز در ابیات شکوفایی نو به نو خط به خط ترانه ای مثال برگ ریزان خیابانی حسام الدین شفیعیان
-
صبح آرزوها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:01
صبح آرزوهای برفی آدم برفی های تک حرفی خورشید تک شعله شعله های صد حرفی نکته های حکایت زده مثال های باران زده درختان سرمازده خطوط آهنی رشته های کلمات کوپه ریل زده حسام الدین شفیعیان
-
/سرنوشت مسیر/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 15:00
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز غم انگیز ترین سروده گویم باز غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن حسام الدین شفیعیان
-
دفتر خاک خورده...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:59
کتاب بسته شد نویسنده خسته شد کتاب دفتر شد نویسنده آهن شد خودکار جوهر مغز درون خود بدون رفتن روی کلمات خواب رفت درون کلمات بیدار شد مغز آهنی زندگی جهانی دهکده ی کوچک رفته از ورق های کاغذ تاریخ تمدن کهن فلسفه ی نهفته در رفتن بودن ها سفسطه رد تمام بودن ها رویش جمجمه ی خاک خورده روی مغز آهن تیر خورده فتاده در درون جاذبه...
-
طلوعی چون فصل بهاران
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:58
مثال درختی که میوه خود بدهد فصل نویی که حاصل خود بدهد مثال نگاه بارانی که نگاه را دریا ببرد مثال قفسو پرنده که بادها ببرد فصل تازه ی شعر بهاری شد مثال فصلی که خزان پائیز ببرد روشنا شد تا به جهان در دل شب طلوع زیبای بهاری که شکوفه بزند و بهاران را تا دل دریا با قایق امن به مسیر عاقبت بخیری ببرد
-
حکایت روزگار
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:57
تو از من پرسیدی و من سکوت ممتد شب بودم تو از من پرسیدی و من حکایت روزهای غم بودم تو از من رد شدی بی بهانه ببار باران کمی هم با بهانه تو از واژه گل گفتن شدی خود درون گل زگفتن خود شدی تو منو و من منهای منو من به ما ماند همی من بی من در من من زصورت زچهره زگفتن زخفتن زبیداری بگو ای دفتر رنج ستاره دنباله دار شب شدو رفت...
-
عروسک های قصه ها در شهر غصه ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:56
انجمن عروسک های پارچه ای سفارت عروسک های طاقچه ای دیپلمات های شهر عروسک ها قصه موش و گربه ی شهر قصه ها عروسک گردان آهنی صدا پیشه ی کاغذی شهر قصه ها کلاغی ندارد دیگر خانه تمام عروسک ها خانه ی بدون کلاغ هست و برای تمام فصل های قصه ماکت خیال هست... حسام الدین شفیعیان
-
چراغی درون کلمات
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:56
قرمزی تو از من سرخی من از تو شعر میشد بر گفتن برخود چه واژه گفتی چند خطی زدیو گلفشانی گفتی غزل نشانی گفتی آتشفشانی گفتی بند بند شعر مرا عطر فشانی گفتی سرایش گفتی نیایش گفتی سال نو را نو چراغی گفتی خاطراتی گفتی خاک را شعر زدیو چراغدانی پختی نور نان و نمکو قصه سرایی گفتی از بر قصه پر از شعر درون خود شعرم چراغی گفتی فصل...
-
خط بلوار اشک ریزان...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:55
خط بلوار اشک ریزان خط فرهنگ سنگ ریزان خط خطر کوه ریزان همه چیز لرزان انسان لرزان باران لرزان سکوت شب بود فانوسی روشن میشد تاریکی در گورش گم میشد و شب روشنا بخش تمام جاده های انسانی زنجیره های تقاطع همسانی تفکرات رشد زده نهال فکر را باران زده ریشه تنومند بشود صاف صیقلی انسانی کلمات را مارش مزنید کلمات را فالش نزنید...
-
/مترسک قصه/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:54
مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان
-
/دفتر کاهی تاریخی/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:53
/دفتر کاهی تاریخی/ مثال مغز مداد شکسته ام یک کاغذ پر از خط نانوشته ام کتاب را باز میکنی و من درون ورق های کاهی گذشته ام خط میخی قوز کرده در تکامل یک سنگم سنگ نوشته باستانی گم شده در دفتر صد برگم صدای بلبلی درون پیچک خود میپیچم درون غار تنهایی تاریخ دفتر پر از رازو و برگم حسام الدین شفیعیان
-
/من در گذر از تاریخ با ارسطو/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:53
/من در گذر از تاریخ با ارسطو/ من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
مترسک آهنین مترسک چوبین
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:52
مترسک آهنین چوبی شد مترسک چوبی آدمک شد شهر شد و شب شد قاصدک شد مترسک آدمک شد غم شد خشک شد آدمک مترسک شد مزرعه شد کلاغ ها آدمک را نوک زدند آدمک نوک زده مترسک را دور ریخت آدم شد حالا سالهاست نه آدمک مترسک است و نه مترسک آدمک همه رفته اند همه مرده اند حتی کلاغ های قصه های آدمک هیچکس خودش نیست حتی آدمک کلاغ ها مرده اند...
-
تقویم فصل پائیز هم دارد
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:51
خیابان فراموشی انسان ها آلزایمرهای زود زده فکر را دودو آهنو آجرو خاک زده خیابان چندم رفتن دورن خود بن بست فلسفی و سفسطه ها خورده بورژواهای غول زده شهر غول های آهنی شهر آجرهای آهنی آهن در اهن غول پیکر آسمان خراش های بالای ابر فصل سعود به اورست برج های جای اورست تاریخ شعر تاریخ کلمات تاریخ همه تاریخ ها تخلص آدم برفی زیر...
-
رفته بودم
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:50
سالهای دوری رفته از ذهنم سالهای دوری از تاریخ ذهنم رفته بودم برگردم رفته بودم از ذهنم رفته از تمام خاطرات زمین رفته بودم که شاید برگردم... حسام الدین شفیعیان
-
جهان آدمک ها
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:50
آدمها ناشناخته های آشنا هستند سنگ قبر ها رد پای آدمک ها هستند ما آدمک های عجیبی هستیم ما آدمک های غریبی هستیم ما درون خود تمام جهان را درون خود هستیم ما در را محکم پشت سر خود بستیم. حسام الدین شفیعیان
-
قصه شب
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:49
منو ماه و قصه شبو شب زده باز تنهائیم دیوار شهر بلند ما چقد کوتاهیم شبو خط شکستن به صبح باز ما را ببرد با خود بی من زخودی من خود خود شکن از خود بیخود زدرون قفسی باز تبر زفعلو زماضی بعید ساختن فردا با مثنوی زندگی از شب شکنی تا خود صبح قصه شب غزلی تا دل صبح ما در بارگه مسیر طوفان افتیم هم کشتیو هم ساربان ها سازیم باز قصه...
-
زندگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:48
من با قافیه ها هم وزنم یک مصرع پر حرفم من قافیه ی سرگردان بی حرفم یک سبد شعر پر دردم جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم اخر خواب ها یا اول سپیده ی صد برگم نشسته بر تاج رنگین کمان یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم سفرنامه ی تو شاید این قصه ی صد برگم...
-
پری دریایی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:47
قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی به ساحل انسانها خوش آمدی دلت را دریایی نگه دار اینجا شهر است نه پشت دریا قایقی اگر داری جا بگذار عاشقانه برگرد به دریا شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد شهر چراغ دارد آن هم قرمز حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت نهنگ ها/
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:46
/سکوت نهنگ ها/ قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
شاعر خواب های دلتنگی
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:45
شاعر خواب های دلتنگی رویاهای قصه ی دلتنگی تواریخ تاریخ بدون سال سالهای قصه ی دلتنگی پنجره ی رو به شهری آهن آهن های قصه ی دلتنگی کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات هجایای کشیده از درد دلتنگی ماضی بعید قصه دیروزها فعل حال قصه امروز دلتنگی خاطرات خیس باران زده سال شمسی قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی تالاب غرق...
-
نقطه پرواز پرنده...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:44
کار من دلتنگیست کار تو رفتن ها کار تو بودن من کار من بودن ما من درون واژه حرف درون بغضی ابری باز میخوانم از تو که برایم حرف شدی شاید این قصه برای خود تنهایی ها شاید این نقطه پرواز پرنده در قفس شاید این شعری بود برای پرگشودن از تنگ ماهی ها و من از نقطه گذشتم و به تو در دل تاریخ رسیدم با تنگ
-
کوچه ای چند نقطه...
چهارشنبه 9 خرداد 1403 14:42
باز آمده ام از دل کوچه ی باریک رفتن ها مسافر کوله بار خستگی ها باز آمده ام پنچره هست اما تو نیستی تو رفته ای در خود و شاید روزی در خاطره خاطرات را مرور کردم گفتم کاش پنچره از تو با من حرف بزند