حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

کافه ای رو به ماه

کافه را باز کردم در خیال خود

در بر میز شعر کسی  نشسته در تفکر خود

کافه را باز کردم در خیال تو

روبرو پنچره ی شعر انگیز

قهوه ی یخ زده ی دفتر کاهی جوهر

کافه را باز کردم در خیال رویا در خیال ابری

اینجا فصل شعر سرد برایم میشد

و من از فصلی گفتم در پائیز

کافه را باز کردم بازگرد ای مسافر شب ها...

حسام الدین شفیعیان

بذرهای آهنین

بذرهای آهنین بذرهای گندمی بذرهای مزرعه ی  جهانی

سکوت سمفونی جهان سکوت فالش زده ی مردگی

یک نفر در خواب کاپیتان بود بیداری ملوان روی قایق شکسته

یک نفر در پرواز خواب مانده بود یک نفر در زندگی بیدار شد

روی برجک قله ها همه خاکستر بود

جهان کج روی سیاره ی دیگر فتاده در خود بود

طناب سیاره از هم شکافت انگار روی سیاره ی خاکی آهن بود

مسافر ماه مسافر دریا بود همه در خود تنیده رویا بود

ستاره ای سمت ناکجا آباد افول میکرد تاریکخانه ی جهان شده بود

ستون های سوت کشیده ی خاکی فصل سرد زمستان چند تقویم خاکی

و عصر غربت پرنده های کاغذی بادبان های مقوایی دریای خاکی شن های خالی

و کتاب قطور تاریخ پاک شده صفحات آب شده دریای خاک شده...

حسام الدین شفیعیان

فصل سرد کتاب ها

فصل سرمای کتاب های کنج کتابخانه ای

کنج کتاب افتاده ای صفحات فتاده بر  مغز

توی صفحات گم شده جملات سرنگون شده

کاغذهای باطل شده روزنامه های مچاله شده

دفاتر گمشده کاغذهای پاره شده روشنایی مات شده

همه چیز در ورای زمین خاک شده شعر مثال قایق بادی غرق شده...

پنچره هست هنوز و نور هست هنوز...

دریا حرف میزد باران قلم میزد

موج ساحل میزد و ساحل آدمک ها را

زد و خورد عجیبی درون خود ما

ما درون خود ما خود ما بودیمو شاید از خود برون خود دیگر بودیم

قصه ها نیست که لالایی بخواند شب را

پشت واژه های غم پنچره باز هست هنوز

شعر در غروب دریا فصل نو هست هنوز

و درون نقطه های تاریکی کمی نور هست هنوز...

نهال خوبی

چون نفس میرود زندگی میرود

حاصل این نفس بهر چه میرود

چون تفکر کنی در  همین خود نفس

پی بری کین چنین هم انسان میرود

جسم در پی زندگی خود کجا میرود

خاک گر شوی کیمیا میرود

کیمیای خرد بهر خاک بذر شود

بذر این از خرد در خاک کی رود

چون تفکر زخاک نه جسم میرود

چون تفکر کنی حاصلش پر کنی

جسم اگر خود رود روح به کجا میرود

جسم در خاکدان گر بپوسد انسانها تفکر زآن ماند در این جهان

گر تفکر زخوبی زحاصل مهربانی شود تفکر خوب بماند اگر جسم میرود

حسام الدین شفیعیان