شب سکوت ممتد یک قصه هست
قصه ای که میگذرد از دل آدمها
هر آدم قصه ای هست
و هر فصل زندگی جاده ای به سمت زندگی
سمفونی سکوت تئاتر شهری
بازیگران خسته ی غروب شمسی
قمر های دور قمری تاریخ میلادی تقویمی
روزهای خورشیدی شب های فانوسی
ستاره های دریایی شمعدانی های شمع شده
جهان سه بعدی از نگاه انسانها
فانوسی میخواهم سمت پنچره ای رو به تاریکی شب
سمت روشنایی تاریخ آسمان
سمت تاریخ آسمانی
سمت تاریخ رد شده از آسمان
اینجا فانوس روشنایی شب هست و تاریکی تاریخ را پوشانده
روزها آسمان هم تاریخ دارد و شب ها فانوس میخواهد
برگ پائیزی مینویسد خط خاطرات را
برگ دفتر ننوشته از فصل خزان را
قفل کوچک ندارد دفتر ندارد مداد ندارد
و فصل ندارد یک دفتر ذهنی از روشنایی
راه روشن ,مسیر پیدا و دفترها گمشده
کدام خطوط تاریخ دفتر دارد و کدام دفتر خاطرات
هیچ خاطره ای نیست همه رفته اند
همه تا غروب گمشدگی رفته اند
اینجا ساعت صفر هست مدار سیصدو شصت درجه
واژه از غم شکست
پشت کلمات را شکست
واژه از هم گسست
در بر سطر سطر خود غمی نشست
نگاه کن تمام واژه را اشک برد
درون واژه گلدان شکست
گل شکست
غم شکست
جسم شکست
قلم شکست
حسام الدین شفیعیان