/سمفونی برکه/
سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها
غازک های قارقاری در بیشه زاران
روی برکه نهالی خشک
غزل در بر مردن جهانی خوش
بال هایت را باز کن آدمک
شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست
حسام الدین شفیعیان
جایی در کنج تاریخ ذهنی
میان تقویم تاریخ کهن و نو جایی در زمین هموار در تاریخ ذهنی
سروده ای در تاب زمین
قصیده ای در باب زمین
غزلی در نابرده زمین
مثنوی در تاخورده زمین
شکوهی در بلندای زمین
آری قصه های تقویم و ساعت زمین
حسام الدین شفیعیان
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری
خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست
چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری
بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری
شبو شبها برفتو تو همی شو که چون روز دگری
جسم خود خاک بکن روحتو پرواز بکن هم دلو آغاز بکن همدلی آغاز چو شد تو همان عشق شوی
اگر دل ز دلی ریشه کند تو همان عشق دگری
شاعر-حسام الدین شفیعیان
چند بلوک و چند چهارراه
هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک
صدای گریه صدای خنده
صدای مات زنده ها برای تابوت ها
عجیب سکوتی دارند مردگان
انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند
حسام الدین شفیعیان