چند اصل مهم برای شاکله ی یک کتاب هست آهن کتاب چیست بنیاد کتاب چیست چه چیزی را میخواهد به ما اضافه کند و حقیقتی را نمایان کند یا حقیقت هایی را.پس یک کتاب مفید میتواند حقیقت ها خودشناسی دگر شناسی خداشناسی و افزودن علم باشد.میتواند رازهایی را داشته باشد.این تمیز ما هست که با برسی یک کتاب میتواند به ارزش یک کتاب پی ببرد.اگر کتاب زندگی ساز باشد اگر کتاب حقیقت یابی باشد اگر کتاب کمال گرفتن بیشتر باشد و اگر کتابی باشد که جواب سوال های زیادی را بدهد.پس ارزش هر کتاب به خواندن و برسی آن هست.کتابی که بتواند به رشد برساند و بالندگی بدهد انسانی را و تغییر ایجاد کند در ذهن و تفکر و اندیشه انسانی و بتواند به حقایق زندگی و اصول آن به تجارب بیشتر و حل سوالات و رشد معنوی و رشد انسانی و تغییر اخلاقی و معرفتی بیفزاید.عده ای کتابیون هستند عده ای دیداریون و مکشوفیات برایشان عده ای همه آن و عده ای رازنگر هستند و عده ای به دنبال خوانش جهت بهتر شدن اگر کتابی همه را ارائه دهد میشود کتاب کامله و اگر کتابی بتواند اینگونه که به تکامل فکری کمک کند میشود کتابی برای چه زمانی یا دوران ها و کتاب هست که جواب بدهد و علم کتاب باشد و اینکه کتاب ها چه میزان پاسخ میدهند.حقیقت را چه میزان باز میکند. مکشوفات آسمانی و زمینی چه میزان انسان تفکر و چشم دارد آنکه چشم هم ندارد حس را قوی میکند و آنکه علم را افزایش میدهد آنکه مطالعه میکند اگر ارزش ها بی ارزش شدند و اگر زمانه خواب انگیز شد این هم علت چرایی دارد اگر ها حقیقت ها چرایی ها چگونگی ها و کلیت هر امری جوابی دارد که حال با خوانش این کتاب تا پایان آن امید هست بتوانیم که به افزودن علم و رشدو و کمال بیفزائیم.
چند اصل بنیادین هست که اگر در انسانها ریشه گرفت و ریشه ای تازه داد میتوان گفت اصول بنیادین انسانیت در بشریت خواهد شد و همچنان که هست رشد و نمود آن برداشت در خیریت و برداشت خوب در خیرخواستن و برای هم خوبی خواستن برای هم دعای سلامتی کردن برای هم آرزوهای خوب داشتن هست شریت بدیست و شریت به نفع نه خود ادم هست نه آدمیان. بلکه خیریت برای خوبی خواستن کل بشریت هست. فکر وسیع کوچک بین نیست. قلب هایی که باز در پذیرش باشند در هر روز تا موت قلبی تازه خواهند شد.کاشت شما برداشت شما در ملکوت الهی میشود با هر اسمی که بنامند سرایی از برداشت محصول معنوی نه مادی.
این خیریت خوبی وسعت روحی و تفکری به نفع بشریت چه انسان چه حیوان چه گیاه و... همه زنجیره خوشنودی خواهد بود برای زمینی برای ملکوتیان و یا ملکوتیانی شدن.
یک دریا را مد نظر بگیرید و حال یک رود به سمت دریا در این رود سنگ گذارند رود در همانجا میماند و آب گلالوده راکد در آن جمع میشود آب راکد وقتی سنگ برداشته شود گل و خاک را به دریا میریزد اما دریا آن را تمیز میدهد دریا وسعت بزرگی هست اما رود انشعابی به مثال دریا.اگر دریا آلوده شد هر رودی به دریا وصل شود جاری جاری هم آلوده میشود. پس دریا با آن وسعت اگر آلودگی زیاد یابد کثیف شود رود را و رودها را کثیف میکند زیرا رودی که به دریا میریزد با همان آب قاطی میشود و کثیف.حال اگر انسانی تمام رودهای جاری به فکر وسعتش را گلالوده کند افکار وارده به ذهن تمیز هم باشد چون منبعی پر از افکار گلالوده شده هر فکر تمیزی را تاریکی میدهد و پس میزند. اما چه دریا چه فکر وقتی تمیز باشد میتواند افکار دیگر را تمیز کند.اما فکر گلالوده افکار دیگر را هم کثیف میکند.این که شما سعی کنید افکار درست را وارد ذهن خود کنید و دیگران. از تنش از درگیری از کارهایی که باعث حسادت و جنایت و هزاران هزار بدبختی دیگران شود ضرر مالی فکری جانی . شاید ابلیس تاریکی را جور دیگر برای شخصی دیگر وانمود کند چون از ابزارهای مهمی بهره میبرد که در انسانی سربسته و باز میشود اما ماحصل آن باعث تباهی فرد میشود. اما اگر شما در سختی هستید در رنج هستید اما رضایت خدا را دارید و اگر در رفاه و رضایت ابلیس. آن رضایت تاریکی میرود و آن رفاه میرود. اما مثال آن آنست که روح شما که فنا ندارد. روح مثال آدم و حوا هستند. روح یک انسان بیست سال پیش فوت کرده هم هست.اما چه چیزی نیست مال آن شخص برایش برده نشده بلکه کارهای خوبی که کرده یا بدی که کرده. مالش ماند یا اصلان مال نداشت.روحش ماند.اما جسمش نماند.حال مادیت ماده میماند بر دنیا اما روح میرود.مادیت هم از بین میرود اما روح میماند. حال ثروتمندترین آدم جهان باشید یا فقیر ترین.وقتی موت شد مال ماند چه حاصل .اما مالی فایده دارد که در راه درستی هدفمندی و رضایت خالق باشد مالی که در ان خیر خیریت باشد و نه شر و شریت.چرخه زندگی مفید بودنست والا مضر بودن که عذاب روحی هست. و مفید بودن حتی در حد توان به حساب آید.همچنان که از نوزادی شما از چهار دست پا راه میرفتید تا حیات شما ثبت هست.اما مهم چه شد و چه کردید هست.
خورشید گرمایش هست اما لازمه هست. گرمایش آن خوب و لازمه آن روشنایی هست. روشنایی خوبست. درون انسان دو قطب هست. قطب روشنایی و قطب روشن افزایی.انسان مانند خورشید است که اگر نتابد خاموش هست. خاموشی تاریکیست. فانوسی را مد نظر بگیرید که نفت و سوخت روشن شدن ندارد بی مصرف و بی فایده فقط دکور هست دکوریست. گوشه کنج طاقچه خانه ای کاهگلی یا خانه ای مدرن.حال این فانوس روشنایی خود را بر سوخت میگیرد شعاعی از پیرامون را روشن میکند. شما مانند فانوسید که درونتان ذخایر پر شدن معنوی و علمی هست.انسانی که از دانش پر بشود مانند دانشی به خدمت بشریت و نفع بشریت و گوهری هست تابان که در اطراف آن ذهن ها از آن پر میشود.پس سوخت درونتان را از گوهری به نام دانش پر کنید و دانایی خود را افزایش دهید زیرا این دانش هست که میتواند مفید باشد در اینکه انسان بتواند تاریکی ها را روشن کند. بیاموزدو بیاموزاند و ریشه درخت علم و معنویت خود را مثال بذری در دیگری نمود و بالندگی و کمال و افروزاننده شخصی به شخصی دیگر شود.
پس آنکه از زندگی ضعیف برخوردار باشد درد مصائب را تحمل کند اما سودجو و کلاهبردار نباشد و دروغ نگوید و حقیقت طلب باشد شاید در نظر اینکه بخواهد درستی را پیشه گیرد و حق و حقیقت را بجوید و بگوید و امورات جهان را و تاریخ را. و متنی را بخواند بداند با ربط و سبط آنها. و پر شدن از مسئل در امورات مثال متنی ساخته میشود ربط و سبط ان از کجا چینش شده چگونه تغییرات یافته و این نوع تغییرات و کار مدل کجاست. بفهمد.و بداند امورات کلمات. جملات. همه را بفهمد .دیگر انحراف نمیخورد فلان متنو بخواند میداند .فلان آیه را از فلان کتاب بنویسند میداند اصل آیه چیست. و تغییری داشته باشد میفهمد.پس بازی نمیخورد.و سعی میکند آن را به نحوی بفهماند. البته تریبون سئو قوی تحت نگه داشتن ذهن ها انجام شده.اما تلاش افراد برای این مسائل زنجیره درستی و دانش اگر رشد یافت هر فرد حقیقت طلب میشود بذر دانش و درستی برای ترویج درستی و بالابردن دانش دیگران در امورات.پس از تاریخ دور و نزدیک. مباحث. مکشوفات. مربوط ها. مسائل موت حیات مادی بعد آن و مسائل دیگر.پس ادیان شناسی. تاریخ شناسی.شخصیت شناسی. متون کهن.متون ها. متن ها.کتاب ها. زنجیره دانش.و شناخت و حتی حرکت بدنی کلام بدن. کلام بدون صحبت چهره. همه اینها خود مثال دریایی هست که باید در آن وارد شد اما انتهای آن رسیدن سخت اما در حد رفتن به سمت حقیقت رضایت خداست.