صبح آرزوهای برفی
آدم برفی های تک حرفی
خورشید تک شعله
شعله های صد حرفی
نکته های حکایت زده
مثال های باران زده
درختان سرمازده
خطوط آهنی رشته های کلمات کوپه ریل زده
حسام الدین شفیعیان
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز
غم انگیز ترین سروده گویم باز
غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن
کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من
من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن
حسام الدین شفیعیان
کتاب بسته شد نویسنده خسته شد
کتاب دفتر شد نویسنده آهن شد
خودکار جوهر مغز درون خود بدون رفتن
روی کلمات خواب رفت درون کلمات بیدار شد
مغز آهنی زندگی جهانی
دهکده ی کوچک رفته از ورق های کاغذ تاریخ تمدن کهن
فلسفه ی نهفته در رفتن بودن ها
سفسطه رد تمام بودن ها
رویش جمجمه ی خاک خورده
روی مغز آهن تیر خورده
فتاده در درون جاذبه زمین
عقیده تبر خورده عقاید کتک خورده
روغن چراغ خاک خورده
مورچه ای درون لانه ی خود دانه ای نبرده
روی خط تمام رفتن لانه ها زمستان رد زندگی را خواب برده
مثال درختی که میوه خود بدهد
فصل نویی که حاصل خود بدهد
مثال نگاه بارانی که نگاه را دریا ببرد
مثال قفسو پرنده که بادها ببرد
فصل تازه ی شعر بهاری شد
مثال فصلی که خزان پائیز ببرد
روشنا شد تا به جهان در دل شب
طلوع زیبای بهاری که شکوفه بزند
و بهاران را تا دل دریا با قایق امن به مسیر عاقبت بخیری ببرد
تو از من پرسیدی
و من سکوت ممتد شب بودم
تو از من پرسیدی و من حکایت روزهای غم بودم
تو از من رد شدی بی بهانه
ببار باران کمی هم با بهانه
تو از واژه گل گفتن شدی خود
درون گل زگفتن خود شدی تو
منو و من منهای منو من به ما ماند همی من بی من در من من
زصورت زچهره زگفتن زخفتن زبیداری بگو ای دفتر رنج
ستاره دنباله دار شب شدو رفت برفت در آسمان خفتن گرفتش
میان کهکشان گفتن گرفتش
میان دور گردون آسمان بود زمین بودو زمان بودو نهان بود
جهان وسعت به دور گردش خود زجو گیتی در پرش خود
جهان آدمی جهان حرفو گفتن سکوت این زمین سمفونی شب
از این شعر گر گذری کردی تو روزی بدان واژه در آن گل گفتن قند
بخوان مصرع به مصرع بیت زبیتی بخوان شعری پس شعری زآواز
زآهنگ شبانه شب چو آهنگ بنالان آهن آهنگ گفتن
سه ضربو زتقسیمو زجدول حروف مقطعه پازل بر هم
حسام الدین شفیعیان