حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

قصه های زندگی

ریل پر از قصه های قطار

قطار پر از غصه های هم قطار

ریل شمالی یا ریل جنوبی

تمام امتداد مسافران رفتن هست

سوز سرمای قصه دارد قصه ها

درون فصل نبودن از قصه ها

تمام ابر متراکم فصل پائیزم

روی ماه مینویسم پائیزم

ماه را دور زده ام تا خود صبح

ماه قصه های ناسروده از پائیزم

اینجا ندارد باران قصه ای دیگر

من سر خط قصه های ماه تمام نشده از نصفه ی پائیزم

قند شعر

من میل بافتنیه قلم قلب تو ام
جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام
میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام
باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام
چای شیرین تو ام
شمع بالین تو ام
ساعت خواب تو ام
تشنه ی دیدار تو ام
ماه تب دار تو ام
غنچه ی گلزار تو ام
فصل رویش گلهای تو ام
آخر شاه بیت غزلهای تو ام
حسام الدین شفیعیان

حجم کلمات

حجم تنگ ماهی درون تنگ

حجم خالی  هوای آزاد درون تنگ

تنگ آب تنگ خالی تنگ بدون ماهی

ماهی مرده درون ساحل کرم خورده

شنزار آب زده خانه را ویران زده

سرود صبح بخیر ماهی ها

دریای ذهنی سروده ذهنی خاطرات درون ذهن خاک زده

شاید این واژگان را هم کرم زده شایدم کلمات را موریانه خانه زده

این عروسک زمین عروسک رنگی عروسک وسط  مانده در گردش

توپ بزرگی که گل را کجا میزند و طبیعت کجای توپ گل میزند

این تمام حروف را زمین در خود زده روی موج رادیو کشیدن به سمت کدام سمت یکی زیر آواز  زده

حسام الدین شفیعیان

ما درون یک توپ گم شده ایم...

نگاه کن درون تمدن زندگی ماشینی

فرش دستی را نگاه کن یا زندگی ماشینی

طرح قالی آدمها طرح خالی رد پای آدمی

قاب مشکی قاب زرد قاب چند آدم آجری

روبان های سیاه یکی روبان سفید

یکی تولد مبارک مرگ یکی ماتم درون مرگ

یکی  درون خود مردن یکی زنده به دیگری تفکر دادن

یکی اتاقک سیمانی قوطی زده

یکی خانه ی پارک طبیعت زده

زمین سطحش چقدر هست گرد هست توپ هست

جایی وسط خط استوا بازی شروع شد

دو قطب شمال و جنوب گل زدن در سرما

آفریقای گرسنگی در گرما

نمودار تمام زمین از بالا

نقطه های دیده نشده از بالا

درون این توپ پر از بازی هاست

دوندگی گل زدن دگر بازی زمین ناپیدا از بالاست

چرخش زمین چرخش توپ واره نیست

ما درون یک توپ گم شده ایم

حسام الدین شفیعیان

مونالیزا در نگاه تو

مونالیزا میخندد شاید لبخند معمای جهانست

شاید لبه ی لب او بالا و پایین جهانست

شاید نگاه تو شاید نگاه او زندگی مشترک هنر در نگاهست

شاید صدای او بیصدا اما صدای تو برای او لبخند یا غم مونالیزا هست

تابلو نقاشی یا شعر یا قصه هر کدام حس جریان هنرمند در اثر  پر از نگاه هست

نگاه های متفاوت شاید زندگی همین رنگین کمان افکار متفاوت

پای امضای تمام اثر ها جریان اثر در رد پای هنرمند درون اثر تو برون اثر او

درون اثر خود برون اثر تو خود را بریز داخل اثر برون آی از آن

شاید هنر پلی برای حرفی شاید نگاهی برای حرفی شاید زندگی درون حرفی

مونالیزای خود را بکش با لبخند یا هر کدام که می رود در خود اثر تا برون آید از درون اثر

و برای خود بنویس از دلتنگی بنویس از شادی بنویس از غمها بنویس از جهان

جهان نوشتاریست از گذشته تا به حال جهان هم تاریخ مانده در کتاب

یک عکس یک نوشتار یک نقد یک تفسیر یک نگاه در بر نگاه ها

اینست جهان پر از گذشته و حال و آینده را و خدا میداند زندگی لوح ثبتی در همین اتفاقات جهانست

شاید خدا لبخندی برای تو گذاشته آن را بیاب اگر غم در میزند صبر کن اگر زندگی لبخند زد گذر کن

سبد زندگی همین هست و جهان همین بیاب خنده را بیدار کن اگر گریه جاری میشود

سنگ هم میشکند ایستاده سرود خود را بخوان و گذر کن زندگی پر از فراز و نشیب هست

و دفتر زندگی صبرست و عشق و مهربانی  وسعت قلب در تفکر رودیست به سمت دریا پس دریایی شو...

حسام الدین شفیعیان