این فصل دریافت هست.دریافت یعنی میزان سنجش آیات.وقتی آیات زنجیره دارد جواب میدهد.کتابها دارای یک نوع گفتن اما با روش لایه ها.لایه ها به اصل آن شخص رسیدن میشود.مثال زندگی گذشته.خوب, آیات مجموعان در پری دریافت شدن هست.شخصی مثال یک مسیحی یک آیه را برکت روز قرار میدهد .اما راهنمایی یک روز هم میشود دریافت آن برای چه امریست برای مثال یک امر روتین.روزانه.حالا همون آیه رو یک نفر میخونه یک نفر دیگرم میخونه.برای یک نفر میشه خب چی گفت برای یک نفر میشود انجام یک کار یا انجام دادن کاری یا فیض.حالا تعاریف ادیان همین حالت مثال در اسلام.در یهودیت.در هر دینی که روی کتاب دار و دنبال راهنمایی شدن هستند.یک شخص تلاوت یک نوار کاست حالا سی دی فلش.و...گوش دادن یکی دین خودش.پس دریافت ها به گونه های مختلف هست.چون دریافت ها گوناگون شود.یک دریافت گوش هست.اما محتوا فرق دارد.کلان دریافت معنویت برای شخصی مثال در آن نباشد مثال اینست که بگوید چی دارد گوش میدهد چی دارد میخواند چه اصلان میگوید.پس همانگونه ممکنست برای شخص مقابل هم باشد. اما طیف ها فرق دارند.احترام عقاید باز با طرز فکر شخصی که آن را گوش میدهد و آن را.رو به جلو سمتگیری ها کمتر میشود اما ما از یک روند داریم حرف میزنیم.باز هم در عقاید گفتار دو شخص برقرار میشود.دو تیپ دو طرز فکر.دنیای اون برای اون بی محتوا هست و باز برای اون.اما برای خودش دنیایی دارد.پس هست این تبادل عقاید و حرف و گفتمان.و هست که کاری به هم ندارند.اما هست که گفتگو میکنند با هم.معمولان کدام کفه به استدلال روش خود میرسد.اگر گفتگو شکل گرفت.آنکه خود عقیده اش را بشناسد و مسلط باشد.فلسفه مثال یک حداقل آهنگی رو که گوش میدهد به او بگوید اگر هم عقیده ای درونش نباشد از آهنگ خوشش میاد شخص و بعد طرف مقابل بگوید اون آهنگ که دارد وارد مغزت میشود دارای یک نظم تاریکی هست حالا افرادی وارد برمیگردانند.و از توش ترجمه اون وارد شدنه رو میگند.اگه شخص دارای سیستم وارد شدن و خوش آمد اون مسئله باشد یا کلان اصطلاح مغز درگیر اون سیستم دریافت شده باشد.میگوید گارد.پس گفتم لایه ها زیادند اما نگرش رویه لایه.چون همه چیز که میخواهند بدهند دریافت بعضان با روی همینجوری بود نمیدهند.بلکه گوش شما رو دوست نداشتند که بگند بیا چون تو رو دوست داشتیم اینو گوش بده.برای یک ضرب زدنشان تا نباشد نمیزنند.و از سمتی هم ضرب معنوی مثال.پس ضرب معنوی هم قابل تشخیص هست.اونم دریافت درون.پس هر نوایی تشخیص هم تخصصی دارد.
کتاب فانوس کتابی هست جهت رسیدن به دانه درون مغز بادام.وقتی بادام در لایه مغز باشد درون مایه آن پنهان هست.وقتی دانه ای پنهان باشد بذر نمیشود.و وقتی بذر نباشد مزرعه ای بدون حاصل میشود.مثال دانه و بذر یعنی همچنان که یک پیاز لایه ها دارد.امورات لایه های پنهانی در ماده و غیر دارد.رسیدن به حقیقت یعنی سد ها را شناختن.سدهایی از شرارت و خیانت .البته بی ایمانی یعنی اینکه بذری را بکاری و آن وقت بگویی چگونه این دانه رشد میکند.و ایمان یعنی بذر را کاشتن و دانستن اینکه قدرت رشد دهنده را قبول داشتن.والا تمام امورات عالم را به یک شخص که دید روحانی ندارد و ماده بین هست نشان بدهی جای اصل آن آجر و دیوار و ماده را میبیند و حتی برگشته شما را نیش زبان میزند.مقیاس چشم ماده هست.اما وقتی به لایه های پنهان پیاز نگاه میکنی امری دیگر باعث آن کوری روحانی شده.معمولان این نگاه ماده کامل مضر برای روح افراد معنوی میشود.چون لایه های پیاز معلوم نیست.افرادی متوجه مسائل میشوند که از برکت پری معنوی و بالخصوص دریافت روح القدس به نحو رشد یافته بهرمند باشند.تا لایه های پیاز باز شده و تاریکی و شرارت رخت خود را کوتاه کند.والا میشود گستره شب در کشیدن آن به روی تاریکی جسم.معمول افراد دچار این معضل تاریکی اگر بهرمند گردند از روشنایی به محض عطایایی که به میزان لازم داده میشود باز برگشته شما را میدرند.اما زبان نیشی هست که با مکانیز سیستم نظم جهان چون در این جهان همه امورات دارای نظم هست.و آشفتگی ازلی بعد این تاریخ ها به یک سیستم دقیق تبدیل شده.رو به جلو رشد هست.اما چون حکمت ها دریافت شود و مغز بادام را دریافت کنید دیگر مسائل برایتان ابهام و حالت شک به خدا نمیشود.فلان امر شد علت و چرایی دریافت شد حالا برای افراد به میزان که چقدر و چگونه بیان شود چون اشخاصی اگر میزان بیشتر داده شود همان حالت جنگ ماده شود بذر روحانی گارد هست.در مقابل تاریکی.نه هم چنگال با تاریکی به همان روش جنگیدن.معمولان افراد تاریکی به دنبال اصل بذر معنوی نیستند اما اگر دریافت کنند برای خود به بذر ماده تبدیل میکنند آن را چون مثال لاشخور هستند که لاشه ای یا امری پیدا کنند تا سود مادی یا روش بهره گیری ماده آن را پیدا کنند.تمام اصل این فصل برای دریافت نگاه لایه ای هست.نه نگاه سطحی.چون نگاه سطحی به موضوعات مثال اینست که برای شما امری را لایه کنند که فقط روکش آن را ببنید.چون روکش درون آن لایه هست مهم لایه ها هست.
5 و نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافت.
10 او در جهان بود و جهان بهواسطهٔ او آفریده شد و جهان او را نشناخت.
4 در او حیات بود و حیات نور انسان بود.
14 و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پُر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستهٔ پسر یگانهٔ پدر.
15 عیسی بدو گفت، ای زن برای چه گریانی؟ که را میطلبی؟ چون او گمان کرد که باغبان است، بدو گفت، ای آقا اگر تو او را برداشتهای، به من بگو او را کجا گذاردهای تا من او را بردارم.
5 و الآن تو ای پدر مرا نزد خود جلال ده، به همان جلالی که قبل از آفرینش جهان نزد تو داشتم.
9 امّا بر گناه، زیرا که به من ایمان نمیآورند.
20 بهخاطر آرید کلامی را که به شما گفتم، غلام بزرگتر از آقای خود نیست. اگر مرا زحمت دادند، شما را نیز زحمت خواهند داد؛ اگر کلام مرا نگاه داشتند، کلام شما را هم نگاه خواهند داشت.
24 و اگر در میانِ ایشان کارهایی نکرده بودم که غیر از من کسی هرگز نکرده بود، گناه نمیداشتند. ولیکن اکنون دیدند و دشمن داشتند مرا و پدر مرا نیز.
10 آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را میکند.
34 به شما حکمی تازه میدهم که یکدیگر را محبّت نمایید، چنانکه من شما را محبّت نمودم تا شما نیز یکدیگر را محبّت نمایید.
37 و با اینکه پیش روی ایشان چنین معجزات بسیار نموده بود، بدو ایمان نیاوردند.
38 تا کلامی که اشعیا نبی گفت به اتمام رسد، ای خداوند کیست که خبر ما را باور کرد و بازوی خداوند به کِه آشکار گردید؟
44 آنگاه عیسی ندا کرده، گفت، آنکه به من ایمان آورد، نه به من بلکه به آنکه مرا فرستاده است، ایمان آورده است.
14 من شبان نیکو هستم و خاصّان خود را میشناسم و خاصّان من مرا میشناسند،
27 گوسفندان من آواز مرا میشنوند و من آنها را میشناسم و مرا متابعت میکنند.
21 باز عیسی بدیشان گفت، من میروم و مرا طلب خواهید کرد و در گناهان خود خواهید مرد و جایی که من میروم شما نمیتوانید آمد.
25 بدو گفتند، تو کیستی؟ عیسی بدیشان گفت، همانم که از اوّل نیز به شما گفتم.
36 پس اگر پسرْ شما را آزاد کند، در حقیقت آزاد خواهید بود.
14 من کلام تو را به ایشان دادم و جهان ایشان را دشمن داشت زیرا که از جهان نیستند، همچنان که من نیز از جهان نیستم.
21 تا همه یک گردند چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادی.
24 ای پدر میخواهم آنانی که به من دادهای با من باشند در جایی که من میباشم تا جلال مرا که به من دادهای ببینند، زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبّت نمودی.
3 و دیگر هیچ لعنت نخواهد بود و تختخدا و برّه در آن خواهد بود و بندگانش او را عبادت خواهند نمود.
5 و از عیسی مسیح که شاهد امین و نخستزادهٔ از مردگان و رئیس پادشاهان جهان است. مر او را که ما را محبّت مینماید و ما را از گناهان ما به خون خود شست،
18 و مرده شدم؛ و اینک، تا ابدالآباد زنده هستم؛ و کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است.
11 که میگفت، من الف و یا، و اوّل و آخر هستم: آنچه میبینی در کتابی بنویس، و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند، یعنی به اَفَسُس و اِسمیرنا و پَرغامُس و طیاتیرا و ساردِس و فیلادَلفیه و لائودکیه بفرست.
18 و به فرشته کلیسای در طیاتیرا بنویس این را میگوید پسر خدا که چشمان او چون شعلهٔ آتش و پایهای او چون برنج صیقلی است.
ولی کافران پیوسته در تکذیب حقند، (19)
اما بدبختترین افراد از آن دوری میگزیند، (11)
این دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است، (18)
خداوند) فرمود: «بزودی از کار خود پشیمان خواهند شد! (اما زمانی که دیگر سودی به حالشان ندارد.)» (40)
ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)، اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرع میکنند! (76)
خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده; و معبود دیگری با او نیست; که اگر چنین میشد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره میکردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری میجستند (و جهان هستی به تباهی کشیده میشد); منزه است خدا از آنچه آنان توصیف میکنند! (91)
این وعده ای است که خدا کرده; و خداوند هرگز از وعدهاش تخلف نمیکند; ولی بیشتر مردم نمیدانند! (6)
و برای آنان شفیعانی از معبودانشان نخواهد بود، و نسبت به معبودهایی که آنها را همتای خدا قرار داده بودند کافر میشوند! (13)
خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست. (58)
ای مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان میبرد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد، و خداوند، بر این کار تواناست. (133)
ای قوم ما! دعوت کننده الهی را اجابت کنید و به او ایمان آورید تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابی دردناک پناه دهد! (31)
و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بیپایان پروردگار) ثبت است! (75)
و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامی که از شدت وحشت دلها به گلوگاه میرسد و تمامی وجود آنها مملو از اندوه میگردد; برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، و نه شفاعت کنندهای که شفاعتش پذیرفته شود. (18)
پس هنگامی که از کار مهمی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز، (7)
بر راهی راست (قرار داری); (4)
گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14)
گفتند: «آیا مطلب حقی برای ما آوردهای، یا شوخی میکنی؟!» (55)
این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد; جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند; و خداوند، شنوا و داناست! (53)
وای در آن روز بر تکذیبکنندگان! (37)
وای در آن روز بر تکذیبکنندگان! (28)
(در آن روز به آنها گفته میشود:) بیدرنگ، به سوی همان چیزی که پیوسته آن را تکذیب میکردید بروید! (29)