پس یک شخص وقتی جنگ روحانی زیادی بهش وارد شود و تمام مخازن فکرش ورود تاریکی شد گارد تدافع آرامش و نور کاسته میشود و مخزن فکر پر میشود از تاریکی.زود خشم میشود.بی طاقت میشود جنگ مقابل نیروهای تاریکی هست.شخص بهم ریزی زیاد پیدا میکند راه رو گم میکند.مدام همه چی برایش بی معنی میشود.ماده هم که بهش پر کردند نمیرسد.میشود یک مخزن آتش.که با یک شعله ور شدن فاجعه میافریند.و به همانها گارد هم دارد.خب گاردی که دارد شخص رو نابود میکند چرایی دفاع از آن فکر که نفع آنها هست مثال خری را الاغی را کشیدن جنبه انسانی او را ریختن.و مطیع رام کردن بار کردن الاغ.والا الاغ هم حیوان مخلوقات خدا هست منتها جنبه مثال این امر یعنی بار کردن بار کشیدن و بردن شخص برای کشیدن بار آنها که بر آن الاغ فایده ای ندارد.حال آدم شود بارکش طرز افکاری که منافع ماده روش بار کنند و همه شعله شود و رسید برای او حداقل همان بار ماده را نداشته باشد.چون فکر ماده که رحم دلسوزی بردار ندارد شخص فرزند خودش را هم بار میکند.چه رسد دیگران.چون توی هرم بارکشی همانم بارکش هست منتها میزان او را اندازه گرفتند گفتند فلانی تیز هست مثال بیست درصد.مثال سی درصد و...حالا اگه ماده وارد دین شد نگاه مادی میشود ورود افراد تاریکی برای بهره کشی از دین برای اهداف تاریکی.دین اینجا برایشان میشود ابزار.پس اگه شد ابزار میشود شخص داخل آن تور ماهی مرده.نه ماهی که شناور و دنباله آن شناور و آزاد در دریا میشود تنگ درون تنگ اهداف.نه روزنه ای نه رفتن به دریایی.میشود اسیر امیال انها.خب پس لایه ها زیاد هست در هر امری اما تفکر روشن و تشخیص هم هست.منتها با دانش و خردمند شدن بیشتر.