پس امری که از مسح می آید و میگویند قرار گرفت درون شخص.چی قرار گرفت روح القدس.قبل آن قرار نگرفته مسح نشده. بعد مسح میشود مسیح یعنی مسح شده خداوند. این مسح شده خداوند یعنی تعریف اسلامی آن که میگویند روح الله.الله به عربی.مسیحیان عرب زبان هم الله میگویند.شما بگویید خدای مسیحیان فرق دارد باید اثبات کنید برای غیر یا برای همانها.یا خدای ادیان دیگر.والا میشود حرف شما.اما اگر اثبات شد بله.والا میشود فرضیه. یا استنادات شما اگر قابل تمیز بود میشود قابل قبول همان خود و دیگران.من میگویم خورشید نیست اما شخص برود بیرون ببیند هست. میشود حرف من غلط. من بگویم خورشید هست شخص برود بیرون ببیند هست. میشود دیده درست.این مثال خورشید رو بکار میبرند برای اثبات چیزی که قابل دیدن و اثبات هست.حالا برای خداشناسی در ادیان اول باید ریشه آنها را بیابید. مثال خدایان یونان باستان خدایان مصر. نماد ها. و... بعد بروید ان نماد ها را برابری بدهید. و باز ببنید معنی کلمات کهن را دو بخشی گفتن یا نه.مثال اهورا-مزدا-اهورا مزدا.مثال خدا- اهورامزدا کیست. یا تمام خداشناسی ادیان کامل شد.ارائه دهید تمیز آن و قبول آن با تفکر مخاطب.در اسلام الله را بالاترین خدا میدانند که توانسته بر عرش مسلط شود و خدایان دیگر نتوانند عرش را بگیرند.خب این از یک منظر شخص خداشناس در ادیان شناسی پژوهشی و غیر آن میشود فکر کند یک حورص خدا مصری بوده که در اون سلسله نو از همه بالا دستش عرشو گرفته یا روی سر دست گرفته.عرشو دست گرفته.بعد حورص چکار کرده بر قدرت خدایان هم زمان در خود گرفته قوی شده شکست داده. نو رو نتونسته شده نو بالاترین خدای مصر باستان.کهن.اصلان میدانسته جرات نکرده با نو در بیفته.چه اختیاراتی نو داشته که حورص نتونسته به مخیله قدرتش هم بخورد که بتواند جای او را بگیرد.خب در منظر اسلامی آن الله همان خالقی هست که همه عالم و غیر را خلق کرده.در منظر مسیحیت پدر نامند.یا قدرت داده به عیسی مسیح حتی در داوری ملکوت الهی.پس شما بخواهید مخصوصا با مسیحیان یا غیر سر مبحث خداشناسی بحث کنید.باید علم و دانش تمام تاریخ باستان خدایان معنی خدا گفتنو معنی امروزه قدیمو امروزه و قدیم یعنی تعریف علمی خیلی پایه دار که بتوانید ثابت کنید که یا یکی هستند یا نه.در کل منظر عقلی یک خدایی هست که از همه قویتره نتوانستن به مخیله آنها بگنجد که بخواهند او را کنار زنند.مثل تعریف امروزه ماده زمین. لشکری یا کشوری بخواهد حمله کند بنشیند فکر کنند بنشینند فکر کنند ایا میتوانند با ان تجهیزات به سمت لشکر و تجهیزات یا نیرو بروند که قویتر هست.پس مثال امر بر سر مسئله حالا مسح مسیح شناسی .پس در مسیحیت تثلیث گویند یعنی ارتباط سه با هم پدر پسر روح القدس.تعریف اسلامی آن بخواهید بدهید تا روح الله رو میتونید بدهید.چون روح خدا درون مسیح عیسی بن مریم آمد.مسح یعنی مسیح میشود شخص.یعنی مسح شده.حالا عبری ماشیح. آیا همه ماشیح ها پیشوا میشند یا منجی.میزان مسح.حالا در تعریف اسلامی بگویید مسیح عیسی بن مریم هم خداست پذیرش نمیشود اما بگویید روح الله پذیرش میشود چون روح خدا.چون این روح تفکیک میشود با خود خدا میشود روح الله نه خدا.اما در مسیحیت سه خدا و یک خدا.در ذات خود خدا واحد هست اما در هر دو هست. این میشود روحی غیر روح القدس.یعنی خدا قادر هست یک ایجاد ارتباط کند با همان ظرفیت شکل که در ان هست. اما در اسلام چون گویند خدا الله نادیدنی هست مثل یهود با پرانتز از نظر معنوی.نمیشود. اما مسیحیت یک اتحاد سه را در نظر میگیرد که یک خدا توانسته دو دیگر را خدا کند اما با یک قابلیت قوی. چون میگویند خدا محدود نیست و میتواند هر کاری که بخواهد کند در ارزیابی درست. در اسلام الله عظیم هست اما عظمت الله را گونه ای که کسی جرات نمیکند تعریفی غیر آن بدهد به الله. چون مسائل خاشاک یا کندن از جا. و امورات مثال سخت کیفر میدهد اما بخشنده هم هست.در حالی که شما حزقیال کتاب یا کتب یهود بخوانید خوف شاید بگیرد شما را که خدای یهود یهوه هم خوفناک برای آنهایی که غضب او را بر انگیزند هست.پس ببینید اینها تعاریف دارد در ادیان.گفتمان که میشود تا جایی که میشود تعریف در ان دین تبدیل کرد گفت.بیشتر چون منظر کفر میشود در ان دین شخص میگوید پذیرش نمیکنم.اما شما توانستید ارائه دهید حداقل.آنها هم به شما رائه میدهند. شما هم پذیرش نمی کنید بسته به کتابتان.چه گفته.اینجا مخاطب گفتمان دو حرف را شنیده خود تمیز میدهد بر اساس شناخت که تمیز کدام هست استدلال کدام میشود قبول کرد.پس در مسیحیت پدر را با قابلیت آنکه پسر را قابلیت داد میتوان اینگونه در نظر گرفت که قابلیت پذیری در اعتقادات مسیحیت بر اینست که یک خدای پدر مینامند که توانسته پسر را قابلیت بدهد و خود حتما دارای قابلیت ها هست.اما همین عیسی مسیح در اسلام میشود پیامبر.چون مسیح بنده ای بود این گفتار به عیسی مسیح هست. آیا.گویند بلی.نه روح القدس.چون نوع بیان مشخص میشود.مثال مسیح عیسی بن مریم را تصلیب نکردند.مشتبه شد. حال مسیح دارد عیسی بن مریم دارد و آنجا لفظ شناخت در نوع بیان باید در نظر گرفت کلام شناسی.نوع بیان شناسی.بنده ای که قدرت داده شده. که بتواند مردگان را زنده کند پرنده ای از گل بسازد پرنده جاندار شود. مجسمه پرنده شود.قدرت برکت داده شده.و حالا رسول پیامبری رسیده منظر اسلامی پله پله و آیات که خوانده شود یعنی گفته میشود در اسلام حضرت عیسی مسیح علیه السلام.بنده ای بود برکت داده شد و قدرت داده شد روح القدس تقویت کردیم نبی هست و معجزاتی به اذن خدا میکرده.شفا میداده غیر...اما در مسیحیت تعریفی متفاوت داریم.از اینکه حضرت نمیگویند میگویند عیسی مسیح.پسر خدا.خب دو میلیاردو هفتصد حالا کم و بیش آن رویشو ریزشها در ادیان هست.اما تعریف مشخصه تثلیثی ها که بسیار زیادند بسیار این تعریفو دارند.حالا شاهدان یهوه که جمعیت آنها هم زیاد هست زیاد هست آنها اسلامی تر با عقاید اسلامی هستند.اولان دارند میگویند شاهدان یهوه.یهوه در عبری در دین یهودیت اینها یعنی یهوه خدای ملی اسرائیل و حالا ملی امریست و گستره آن در تعریف آن.در مبحث خداشناسی.خب سوال پیش می آید چرا نگذاشتند شاهدان مثال شاهدان پدر.شاهدان مسیح.شاهدان عیسی مسیح.شاهدان یهوه. خب بالاخره بسیار فعالند و تبلیغ خود میکنند. آنها هم تبلیغ خود فعالیت های خود.پس تعریف تبدیل به شناخت برای شخص مناظره کننده دین دیگر شد ارائه. آنها هم ارائه. باید تعریف و آن را گفتن دهید. خب شخص گوید کتاب شما رو قبول ندارم یا تحریف شده. طرف مقابل یا گوید آری یا میخواند یا نه قبول ندارد.بر من از کتاب من حکم کن.اینجوری کامله ان میشود مناظره اسلام و مسیحیت نیست میشود مناظره اسلام با تو هم اسلام.چون خواهد از کتاب آن گوید که میشود دو فکر با هم. در حالی که در قرآن و اختلافات بین ادیانو و غیرواینها و حالا همه یک جور نیستند. باید یا تبدیل به تا جایی که ارائه شود یا ارائه کامل شود دو طرف ارائه دهند تمیز آن مخاطب.کدام قویتر از دین خود میداند کدام استدلال پذیرش مخاطب غیر بشود یا همان افراد.اینجوری نتیجه میشه. دو سمت از یک فکر ارائه دهند فقط مخاطب گیج و طرف مخاطب گوید اینم که حرفهای اونو میزنه پس دو دین نیستند یک دین هستند.نیاز مناظره چیست.
مقدمه سر فصل بر آنست که آنهایی که نیکی و خوی خوبی را در خود جای دهند از بدی و شرارت نفرت میکنند و خواستگاه آنان طلب رضایت خدا و بیان عقیده ها و اجازه نطق و بیان هاست زیرا صافی تمیز دادن را در زمانها بر روئت ها نمودار میشود زیرا هر چیزی که پنهان ماند آشکار شود و هر چیزی که آشکار شود تمیز داده شود عقاید گوناگون و نظریات و ادیان و مفسرین و موعظه گران به دنبال کشف اصل حقیقت میروند اما آنی که حقیقت اصل را آشکار میکند خداست. و دانای کل به امور خداست. که نقطه شکی را باقی نمیگذارد.پس خداوند آشکار کننده و یاری دهنده اصلی هست. و هر کسی در طلب رضایت خدا بکوشد خوار نخواهد شد. نه لرزان شود نه ترسان شود اگر خدا را مد نظر خود بگیرد. و الا با کوچکترین حادثه ای لرزان ترسان شود زیرا حیات و موت خود را و دیگران را در خطر بیند. اما آنی که حیات خود و دیگران را اهمیت دهد کوشد که آنان را بر رضایت خدا هدایت کند و تمامی دام ها خباثت ها رذالت ها را با یاری خدا خنثی کند.مگر آنانی که دست از شرارت خباثت و دام حیله برندارند و بر آن بیفزایند و مکر اندیشند آنها کسانی هستند زیر یوق ابلیس و با همان دام ابلیس به جهنم سر افکنده و بر آنان با همان معیار تاریکی که با آن قلاب به آتش شدند قضاوت خواهد شد.
عالم مرئی و عالم نامرئی .مرئی و نامرئی.چیزی که میبینیم.چیزی که مکشوف میشود. چیزی که کشف میشود. و امری که نیاز به دید بالاتر دارد. دید انسانی امری را میبیند اما تمیز نمیدهد دید انسانی دید بالاتر پیدا میکند اما انتهای آن دید کجاست. جهان درون جنین جهانیست که نوزاد شکل گرفته در حال تکامل آن را محیط زیست خود میداند بعد پا به جهان ماده میگذارد. در این بعد چشمش به جهان ماده باز میشود. و درک آن میکند قبل آن جنین و تکامل آنست.و بعد آن رشد و بالندگی آن.اگر به یک نوزاد فرض مثال بگویید جهان ماده و زمینی کجاست چه میگوید. شما با وسایل پزشکی و تکنولوژی در درون شکم را میبینید پزشک با وسیله.اما درون شکم را مادر نمیتواند ببیند اما حس میکند که تکان خوردن جنین و نوزاد که متولد میشود چشم باز میکند پیرامون آن مادر هست و افراد که می آیند و میبینند.طبق فرایند زناشویی انسان هم متولد میشود حیوان هم متولد میشود. اما ذهن و تفکر انسان را ارزیابی کنید. و حیوان را. حتی در حیواناتی که ژن های نزدیک به انسان دارند.بازهم به روند تکامل انسان نمیرسند.انسان دارای تفکر وسیع با میزان هوش متفاوت هست.حال هر موجود زنده ای درک دید بشری خود را دارد.پس عالم ماده را میبیند.و حال عالم موت یا زندگی جدایی از ماده.مرحله بالاتر از شکم مادر و زندگی ماده میرود. و حال در تجربه کنندگان تونل نورانی و یک تولد در جهان فرای جهان ماده. تولد چگونه تولد باز شدن دید به مرحله ای که دریافت نمیکرد.یا اگرم دریافتی بود کامل نبود.حال از قیود و جسم رها شده. و کامل به جهان بالاتر رفته. پس جهانی که آن را واگذارده و جسم را گذاشته و روح را برده یک مرحله بالاتر هست.حال در مرحله قبل چه کاشته و برداشته همان را در آن دریافت میکند. بد بکارید بد دریافت میکنید و خوب بکارید حاصل آن را دریافت میکنید.
چشم یک بینایی دارد و تفکر که تمیز میدهد و تفکری که درست تمیز دهد و اصل مطلب را بفهمد چشمی بر پایه وسعت تفکر دارد.
چشم بینا میبیند و تفکر باز صافی میدهد.و تفکر تمیز داده شده کمک کننده خواهد بود.
شما در یک مثال در خانواده ای زندگی میکنید مثال هفت نفر 5 نفر اندیشه متفاوت با شما دارند دو نفر با هم هم عقیده یا اصلان 6 نفر یک عقیده و یک نفر عقیده دیگر دارد.
حال جامعه و حال بسترهای مختلف آن.اگر همه با هم ضدیت کنند و گویند ما فقط درست میگیم و شما مثال غلط آنچنان فتنه ای به راه می افتد که به خشونت ختم میشود اما اگر همین جامعه بزرگ با گفتمان هم اندیشی و تمیز دادن آن به مخاطب راه رود همه در نظم صلح و رضایت خدا پیش میروند رضایت خدا و خوشنودی خدا ارجحیت دارد. زیرا آرام کننده قلوب خداست. اگر از مرگ ترسیدید اگر از شکنجه و مصیبت ترسیدید باید روی ایمان خود کار کنید یا اطمینان به بعد موت ندارید یا ترس از شک راهی که میروید دارید یا باور بعد مرگ ندارید یا حیات دنیا را بر حیات اصلی مقدم داشته اید حیات دنیا میان پلی هست بین این دنیا و آن دنیا این دنیا برای کوله بار آن دنیاست کوله خود را از خوبی و رضایت خدا پر کنید. و سعی کنید برتر اندیشی نکنید و خانواده بزرگ را خانواده خود بدانید و با هم بخشیدن و بخشش را بیاموزید والا میشوید حلقه دام برای هم و خشم خدا زیرا خشم خدا همانند صبر خدا هست که اگر هر دو زیادست هر دو هم میتواند کارایی داشته باشد زیرا نظم حیات کل بشریت در آنست.
اینکه انسانها به واقعیت امورات برسند و هر حکمتی را در زمین و آسمان روز و شب هر چه خداوند آفریده هست بدانند همان پری آنها در همان خالقی هست که آنها را آفریده زیرا خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر هست و آنچه میکنید و انجام میدهید را میداند زیرا خالق شماست پس چه کسی توان ایستادن در برابر پروردگاری را دارد که آنقدر به او نزدیک هست که روحش گواه آفریدگارش هست زیرا جسم امانت هست و روح امانت خدا پس بیندیش انسان آن امانت را در چه راهی به کار میبندی.
...
غرور از ابزار ابلیس هست غرور کاذب مایه آفت خود و دیگرانست اگر درستی را یافتید در زنجیره درستی حرکت کنید آن موقع چه باشید تا زمان معین چه نباشید شما هدایت یافته شدید اگر اموراتی مانع هست اندیشه سد نیست بلکه اندیشه شما در قوت ماندن رفتن شما کار میکند و اگر در این بستر خداوند یاری دهد هیچکسی مانع آن نتوان شد زیرا خداوند قادر هست که به تمامی امورات خود چه در زندگانی و موت به شما قدرت دهد تا انجام امورات کنید پس هیچگاه انبیا و صلحا و خوبان راهشان قطع نمیشود حتی چه به شهادت یا مرگ زیرا خداوند آنها را افراد خوب و درست را قدرت میدهد تا دشمنان بدخواهان نتوانند پیروز گر بر حق باشند زیرا مقتدر و پیروز خداست و هر کاری توان دارد با تدبیر درست و دانای کل امورات درست را انجام میدهد با خدا شکست خوردن غیر ممکنست زیرا دست شما را ول نمیکند و اوست که یاری میدهد اگر تمام جهان به شما کمک نکنند خداوند کمک شما میکند تا راه حقیقت و درستی حقیقت خداشناسی و امورات او انجام شود .
...
بیندیشید و با درستی عمل کنید زیرا اندیشه و درستی و خوبی دریاست .هر کسی خوبی کند برای رضایت خالقش خداوند هم او را سرافراز در امورات کند عجله مایه بدبختی و عجله کار ابلیس هست اما صبر و به هنگام عمل کردن در خواست خداست پس خواست خدا را بر خواست مخلوق یعنی آنچه خواست خداست در زمان خودش انجام شود و اگر آن زمان سستی شود خداوند سستی را در آن زمان بد و قوت را در ان زمان دهد و آن زمان هست که اگر آن را در نیابیم خود در ترس غفلت و پر نشدن و غفلت از درون خسران میبینیم زیرا آنچه خدا بخواهد انجام میشود و چه همه امورات هست که خداوند خواستار انجام آن هست این یعنی خداوند بسیار کارهای مهم در زنجیره دارد پس تک نگری صرف نیست بلکه هر انسان رسالت دارد تا در آنچه خدا به او وامیگذارد حرکت کند.انسان درست انسانی هست که خواست خدا را بر مخلوقات ارجحیت کامل دهد و آنچه میکند خود در آن اندیشه کند اگر اشتباه رود برای ان انسان چندین برابر سخت خدا گیرد زیرا خود خواهد فهمید و سریع به پر شدن دست میزند تا راه به خواست رضایت خدا انجام شود زیرا این فشردگی و سختی را این دسته افراد خوب میدانند.