حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-96

بهترین آموزه آموزه صلح و مهربانی هست.بهترین روش روشی هست که در آن مهربانی بگسترده وجود انسان گستراننده شود.و بهترین تعلیم تعلیمات مهرورزی و عشق به هستی و کائنات هست. آنچه میدهید دریافت میکنید.و آنچه در هستی هست که عشق هست به شما هدیه میشود.در این ساختن شما همراه ساخته اصلی میشوید. ساختنی از آنچه هست به شما برگشت میشود. آیا امری نو را ساختن بهتر از امری هست که وجود دارد. امری که وجود دارد امریست که هست همراهی شما نو ساختن آنست آنی که نو بسازد نو دریافت میکند و آنی که کهنه را نو نکند در ساختن قبل خود مانده است.و این یعنی بهتر شدن از آنی در قبل.قبل آن شما بیست درصد عشق در کائنات را دریافت کردید و آن را به 50 رساندید. اگر بیست را به ده رساندید این در شما اثر بدتر دارد نه بهتر.اما بالا بردن آن یعنی رسیدن به همان و بهتر کردن همان هست که همان بوده و ارتقای آن در نو هست نه کهنه آن.این حالت بد اگر در عملکرد شما به شما رجوع کند باید به سمت بهتر آن حرکت کنید و اصلاح آنچه به شما بد برگردانده میشود.این در سطوح بالای همراه شدن به شما در یک برزخ جسمی سخت برگردانده میشود همان حالتی که از صد آتش بدترست.حالت برزخ بد روحی بدتر از هر نوع آتش هست. روح در یک حالت بد آنقدر سخت میشکند که شکنندگی آن از صد باره آتش بدترست. پس  یک جا را اشتباه رفته اید.و آن را اصلاح باید کنید تا  از آن حالت به حالت قبل و رفتن به سمت حال خوب حرکت کنید.این حقیقت برزخ روح در ماده قابل دریافت هست.که به آن دریافت شما آن چه گفته میشود میرسید. که حالت برزخ روحی بد سختتر از یک حالت قرار گرفتن در آتش هست. زیرا روح به حالت بد در وضعیت سخت در می آید.پس باید به حالت قبل و رفتن به سمت حالت بهتر حرکت کنید .مخصوصان افرادی که زودتر گرفتگی میشود به آنها در سطوح بالاتر این حالت را قبل آن حالت برزخ روح دریافت میکنند و دریافت آنها سرعت به سمت حالت قبل و ارتقا میرود.

فانوس-95

یک حیات هست که از بین میرود آن حیات ماده و بدنی شما هست.یک حیات روحانی و روحی شما هست. ماده ساخت هست اما روح اهدا شدنی.روح اهدا شدنی به شما از بین نمیرود اما ماده از ساخت از بین میرود زیرا در آن حیات مادی هست حیات جاودان نیست. حیات ماده مثل یک گل روزی تبلور و روزی خشکیده و روزی هر انچه ماهیت اوست در اصل او از بین نمیرود. شما از ماهیت اهدای روح هستید. نه از اهدای ماده بر ابدیت. ماده ابدی نیست زیرا روح شما در آن امانت هست. ماده صورت مادی شما هست. ماده رنگ و پوست و جسم شما هست. اما روح ذات اصلی آن هست.ذات اصلی از سرشت اصلی هست. اما ماده پوسیده شدنی و یا بی جان هست تا زمانی که روح ترک آن کند فایده دارد بعد آن مثال یک مجسمه خشک میشود که نه تکلم میکند نه راه میرود و نه کاری میتواند کند مگر روح  آن بتواند کاری کند آنهم از بعد درون آنچه بوده و مدت زمان اهدا و زندگی در آن.

اگر به سرشت اصلی و ذات اصلی خود بر نگردیم در تاریکی بمیریم فنای روحی میشویم. فنای روحی یعنی چه؟ روحی که قدرت خود را از دست بدهد مثال جسد بی فایده میشود.نه از جسد خود فیضی هست نه از روح خود فیضی.

اگر جسد بدون روح را مد نظر بگیرید مثال یک مجسمه هست.اما روح هست که آن را به حیات ماده در میاورد.پس روح فرای ماده قدرت دارد.اما از جسد فایده ای نیست مگر در قوت روح آن جسد.

مشکل از آنجا هست که فکر میکنیم ابدی خواهیم بود در ماده حال آنکه ساعت و ساعتهای باقی مانده و ترک آن را نمیدانیم.ما عمومیت صحبت میکنیم بیشتر خصوصیت و مراتب جای بحث دگر دارد.در عمومیت مرگ یکسان هست و فکر انکه حال من کی میمیرم و چگونه میشود بحث دگر .کلیت امر مرگ یا زندگی روح که حالت مرگ یعنی جسم دگر قابل زندگی نیست البته در مرگ سرانجام زمانبندی آن نه کلیت آن.

پس جسم قابل زندگی نیست و روح آن را ترک میکند.حال چرا مرگ اتفاق می افتد.چون جسد میشود جسم ماده. بدون روح.جسد یعنی مرگ زمینی.روح آن را ترک میکند.متوجه مسائل میشود اما جسد حرف نمیزند قدرت درک صحبت روح هم با درک صحبت ما فرق دارد بسیار بالاتر و پر سرعت تر و بسیار پیشرفته تر از زندگی مادی هست. پس روح ضعیف و قوی فرق آن در چیست؟

فانوس-94

خب در شکم و رحم مادر شما دنیایی دارید از روح کوچک تا کمال شکل پذیری و حیات ورود به ماده.قبل آن وسعت کار شما چقدر بوده و حال در دنیای بزرگتر چقدر؟و حال اگر قرار باشد به دنیای بزرگتری وارد شوید با همین قبل اندیشی به رحم آیا یکسان هست. نیست چون وارد حیات پیشرفته تر شدید.و حال دنیای رحم و کره زمین و بعد انتقال به عالم بهتر و پیشرفته تر میروید پسرفت تا اینجا نیست سمت پیشرفت هست. پس چه روحی قویتر و چه روحی ضعیفتر هست. 

روحی که از فرصت زندگی به نفع بشریت کاربردی باشد چون بشریت یک سرشت دارد که در آن سرشت اصلی شما در یک جان و یک جسم مشترک از روح زیست میکنید روح شما حتی در جسم قابلیت دارد اما در قوت آن اگر قوت آن درک شود عملکرد آن پیشرفته میشود.اما اگر قوت آن درک نشود عملکرد آن هم ضعیف میشود.

شما در زندگی ماده جدل میتوانید کنید اما در زندگی روحانی روحی جدل بردار نیست. زیرا در آن واقف در قوت آن میشوید و عملکرد جدل از شما گرفته میشود این قوت در درک زمینی آن شخصی مقابل شما مینشیند این مراتب عمومی نیست تمام آنچه به شما مربوط میخواهد کند از کجا و چگونه چه کسی برای شما نوشتار میشود  اگر همان جا بگویید طرف فرار میکند اما نمیگویید زیرا از کجا چه کسی چگونه؟چه کسی هست چه کسی به او فرمان داده. همه برای شما نوشتار میشود  به شرط حفظ قوت.

مثل همان فیلم زندگی شما از لحظه تولد تا حیات مادی که چه کردید حال چون این مراحل روحی باید درک شود عمومیت آن را میگوییم.هر آنچه شما کنید همان را دریافت میکنید آنهم با سرعت بسیار بالاتر در حیات روحانی و روحی که پیشرفته هست . مثال بین موت و حیات قدرت روح در موت رفته گذر کرده و قدرت ماده چشم بشری شما بین موت و حیات فعلی شما هست شما در این بین هستید و قدرت شما در آن از بین نرفته و در بین آن از فضیلت های دنیای روحی قوی برخوردار میشوید.

فانوس-93

یک موضوع جالب دیگر برای تصدی شخص منجی در جهان که اشخاصی در سطوح کشورهای مختلف بر میایند.در کشورهای پیشرفته تریبون ارائه میشود تا شخص  ادله خود را بیان کند. ادله هایش درست نباشد و غیر آن باشد امورات تشخیص داده میشود بنظر یک برنامه تفریحی یا تبلیغی صرف بنظر می آید حالا شخص مقابل میگوید.یک تداعی خاطر کرد یا به طنز میفتد.یا مثال خب این حتی یک رسول هم نمیماند مثال.رسول خود امر ساده نیست.مثالست یعنی رسول مسیح هم نمیماند چه برسد خود مسیح.چون شناخت کافی برای اشخاصی نیست قبول میکنند یا سطحی نگرند یا دنبال یک زندگی تجربه متفاوتن یا نوعی تداعی میکند یا گمراه میشوند. آخری خیلی بد هست زیرا احساسات آنها بازی میخورد.حالا هر تصدی اون هم در سطح نبی. یا رسول حالا خود مسیح میگند هستیم.خیلی شناخت طرف مقابل کم باشد بگوید خب هست. یعنی زیر سطح شناخت.پس منصب الهی نیاز به اثبات دارد خود مسیح هم اثبات کرد و غیره آن والا با همان اثبات هم رد شدند اون هم با اون سطح. اون مسئله امورات زمینی ماده و غیره هست.پس اونی که میشناسد میفهمد مسئله بزرگ هست و اثبات آن هم بزرگتر.الان دوره پیشرفت علم معنویت هست و حتی بزرگتر آن اینست که کسی که منصب الهی دارد دربرابر آن افراد به ایستند با خدا در میفتند و بدجور در افتادنی هست. خیلی  سخت هست. اینم اونی که اهل معنویت باشد میفهمد چه گفته میشود.پس صرف شباهت.صرف اتصال. اینها نمیشود.یعنی اثبات یک امر تصدی الهی کاریست که در بر آن خداست. کاری که واقعی باشد چون بر آن خداست تمام قدرت ها در برابر خدا شکست میخورند چه بفهمند چه نفهمند.حالا این مثال برای آن بود که شخص یک شب بهش گفته میشود تو فلانی این نمیشه. کار سخت هست  بعد آن اصلان فایده ندارد شخص آن نباشد چه کار بیهوده و نفرت انگیزی.حالا مثال این بود که حقیقت بهترین چیزست زیرا متصلین وصل میشناسند مگر منصب بزرگ باشد یا نوعی سر کامل الهی.پس واقعیت اصل امر باید یافته شود کپی غیر اصل آن هیچ فایده ندارد اصل آن.

فانوس-92

زندگی مثل یک مزرعه میماند.شما آنچه در این مزرعه میکارید اعمال هست.برداشت شما عمل شماست.اگر عمل خوب بکارید عمل خوب برداشت میکنید.اگر عمل بد بکارید عمل بد برداشت میکنید.اگر در این مزرعه شما جای کاشت به پیرامون آن توجه کنید بازی هست. شما درگیر این بازی میشوید.در این بازی همه امورات زمین برای شما جلوه میکند.بازی قشنگی هست. اما مزرعه آن سمت هست. مزرعه را ول کردن رفتن به بازی زمینی حاصل آن را دچار آفت میکند. آفت رسوخ میکند و مزرعه را گند میزند. توجه به بذر زمین و رشد آن آن امریست از توجه آن به باروری و نگاه داری آن.حتی یک بذر آن هم مورد توجه هست زیرا کلیت کاشت هست که برداشت خوب را میدهد.حفظ کیفیت بذرها از زیادی آنها مهمتر هست.زیادی زمانی خوب هست که کیفیت با ارائه انجام شود.شما محصول خوبی میدهید و تمیز دهنده آن را دریافت میکند اما حفظ آن تمیز دهنده مهمست.اگر محصولی کاشتید و مورد توجه قرار نگرفت.کم کاری شد محصول به خشکیده شدن میرود .تلاش برای حفظ مزرعه تلاشی هست دسته جمعی نه فرد گرایی هست نه تک نفری .اگر درگیر امورات بازی کنار زمین شدید مزرعه بذر کم کم کخ زده میشود دهقانان دگر از مزرعه دگر آمده یا اصول مزرعه آنها با شما فرق دارد یا آنچه میکارند جوری دگر هست و کم کم ماحصل مزرعه بر باد میرود چون کشت آن فرق دارد. اما کاشت اصلی برابری اصلی میدهد.آنچه کاشت اصلی هست قوت هست که نمودار آن ایمان قوی میشود. که مزرعه دارای کاشت بذری هست که نقطه های ان با هم ارزیابی میشود و نمودار آن درستی میدهد و بعد آن نمودار درستی میدهد یعنی هر چه بعد آن گویند انجام میشود تک تک آن اینجا ایمان قوی شده و مجادله نمیشود چون میدانند هر چه گویند میشود.بدون کم و کاست.والا غیر آن کم ایمانی رخ داده و بعد آن هم شبهه میشود. این یعنی مزرعه به مزرعه نشدن هست.زیرا امورات غلط میفتد. حال در آن مزرعه برای تایید از مزرعه کناری هم می آیند.و تمام زمین و غیر آسمان و همه چیز به درستی آن تایید میزنند.پس مزرعه دگر منتظر آنچه شبهه هست برای آنها برطرف شود میماند حال از همان سمت. یا این سمت.و یا سمت خود. نتیجه آن حقیقت را بارور میکند.اما تنش آن خراب میکند.پس وقتی امورات دقیق شود بعد آن دقیق میشود و زمانبندی در می آید یا میاید.در این مسیر حرکت میشود.و ماحصل آن جای بعد آن و رد آن را میگیرد یعنی اتفاق آن در بعد آن مزرعه هم تک تک درست در می آید و جای مخالفت را دانایی میگیرد که این مخالفت به ضرر خود شخص اشخاص میشود. پس  انسان عاقل و تیزهوش و خردمند با آنچه تمیز میدهد میسنجد و ادم بازی کننده مجادله .مجادله درونی  روزی واقف شدن آن هست.شاید دیر...اما آدم خردمند جای مجادله ارزیابی میکند و حقیقت را در میابد.