حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

گلفشانی

با همی شور گلفشانی گفتی

چه عالی تو نشانی گفتی

غزل سرایی گفتی

شکر زدیو قند چکانی گفتی

هم شورو نوای دل طوفانی زدی

هم اشک پیاله به دل بارانی زدی

تار غم بر شعر خود به قالی بافتی

طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی

خط خط شعرت را موج فشانی گفتی

آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی

حسام الدین شفیعیان

تکاندن از خود به حروفو کلماتی دیگر

خط خط دلت دل تکانی بتکان

از بهر دلت دل تکانی بتکان

از واژه تکان چند حروف دیگر

با نقطه تو هم نقطه خوانی بتکان

گر نکته بدانی نکته دانی بتکان

بر شعر کمی شور فشانی بدوان

چون دانسته زحرفو حروفی دیگر

از ف تو فعلی دگرو فعل تکانی بتکان

حسام الدین شفیعیان

یک فنجان کلمات یک فنجان شعر...

برایت یک غزل شعر ریختم

و تو قندهای کلمات را برداشتی

درون جمله ریختی و هم زدی

یک فنجان شعر دعوت من

یک فنجان حرف دعوت تو...

گاهی بر عکس همه چیز

خنده های غم زده

غم های خنده زده

لب کج خنده معوج

اخم های خنده وار

خنده های گریه وار

سکوت های معنا دار

معنادارهای بدون سکوت

بی معناهای با معنی گاهی تمام عقربه ها بر عکس حرکت میکنند

حسام الدین شفیعیان

عصر تفکرات انسان ها

گفتار درون گفتارها گفتمان نو عصر  تفکرات انسانها

شب به روز میشد شد شب چو نور میشد شد

عصر ستاره های آسمانی طلوع گل های بهاری

تکامل فصل چندم از فصلی جدید فصل رشدی تقویت خورشیدی

عصر فقر آهن میشد کمبود فسفر یخ میشد

عصر یخ فروش یخ زدگی میشد

عصر تمام شدن یخ های آدم میشد

مرد یخ فروش آهن شد

آدم یخی آهن شد

یخ دگر پیدا نمیشد درونش

آهن بیست در چند میشد

عصر ساختمان های طولانی

فصل ساختن های طولانی

فصل تند تند ساختن شد

خورشید میان آهن پنهان شد

ماه درون آهن فرو افتاد

قرن بیست و چندمین حرف میشد

سمفونی آهن زده

شاعری درون کلمات ماتم زده

تابستان زمستانی بود

زمستان درون آدمی بود

انسان یخ زده تابستان

مثل زمستان لرزه میزد در خورشید

فصل تب های  بی تابی

فصل رقیق شدن خون های جریانی

فصل تپش قلب با پمپاژ آهن شد

عصر سقوط آدمک های دریایی

حسام الدین شفیعیان